پارت 43. 4معشوقه
پارت 43. 4معشوقه
ته سلام جیمیا خوبی اینجا چه کار داری
جیمیا سلام اقای تهیونگ بله خوبم شنیدم که همسرتون فوت شده تسلیت میگم برا همین امدم
ته اهان میگم تو دوس پسری چیزی داری یا نداری
جیمیا نه ندارم چطور
ته هیچی من پسر داریم جونگ مین مجرده و تورو اینجا دیده و پسندیده و گفته بیام باهات صحبت کنم که دوس دخترش شی
جونگ مین بیا اینجا
جونگ بله تهیونگ
ته جیمیا رو راضی کردم دوس دخترت میشه
جونگ واقعا ته و بوسش کرد
ته خواهش اه ولم کن برو
جونگ سلام جیمیا خوبی
جیمیا ممنون تو خوبی
جونگ ممنون و.....
ویو ته جیا رو به دست خاک سپردم و رفتم خونه تا چهلم جیا شرکت نرفتم از پس تو خونه بودم حالم داره به هم میخورد فردا چهلمه جیاست
ویو ا.ت تهیونگ تا چهلم جیا نیومد شرکت و ما کاراشو کردیم فردا چهلمه جیا بود و باید میرفتیم
فردا صبح:
ویو ا.ت بیدار شدم جیهوب و بیدار کردم و لباس سیاه رو پوشیدیم زنگ. زدم به هانا که یه لباس سفید ته رو هم بیاره باید لباس سیاه رو از تنش جدا کنیم دیگه باید جیا رو فراموش میکرد
ویو جیمین بیدار شدم هانا نبود گفت برم یواشکی لباس سفید ته رو بیارم منم رفتم و لباس ته رو اوردم و دادم به هانا
بعد رفتم ته و کوک رو بلند کردم لباس مشکیامونو پوشیدیم و رفتیم سر مزار جیا
یونگی باید میرفتیم چهلم جیا ماهم لباس مشکی هامونو پوشیدیم و رفتیم
ته سلام جیمیا خوبی اینجا چه کار داری
جیمیا سلام اقای تهیونگ بله خوبم شنیدم که همسرتون فوت شده تسلیت میگم برا همین امدم
ته اهان میگم تو دوس پسری چیزی داری یا نداری
جیمیا نه ندارم چطور
ته هیچی من پسر داریم جونگ مین مجرده و تورو اینجا دیده و پسندیده و گفته بیام باهات صحبت کنم که دوس دخترش شی
جونگ مین بیا اینجا
جونگ بله تهیونگ
ته جیمیا رو راضی کردم دوس دخترت میشه
جونگ واقعا ته و بوسش کرد
ته خواهش اه ولم کن برو
جونگ سلام جیمیا خوبی
جیمیا ممنون تو خوبی
جونگ ممنون و.....
ویو ته جیا رو به دست خاک سپردم و رفتم خونه تا چهلم جیا شرکت نرفتم از پس تو خونه بودم حالم داره به هم میخورد فردا چهلمه جیاست
ویو ا.ت تهیونگ تا چهلم جیا نیومد شرکت و ما کاراشو کردیم فردا چهلمه جیا بود و باید میرفتیم
فردا صبح:
ویو ا.ت بیدار شدم جیهوب و بیدار کردم و لباس سیاه رو پوشیدیم زنگ. زدم به هانا که یه لباس سفید ته رو هم بیاره باید لباس سیاه رو از تنش جدا کنیم دیگه باید جیا رو فراموش میکرد
ویو جیمین بیدار شدم هانا نبود گفت برم یواشکی لباس سفید ته رو بیارم منم رفتم و لباس ته رو اوردم و دادم به هانا
بعد رفتم ته و کوک رو بلند کردم لباس مشکیامونو پوشیدیم و رفتیم سر مزار جیا
یونگی باید میرفتیم چهلم جیا ماهم لباس مشکی هامونو پوشیدیم و رفتیم
۵.۱k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.