گاهی احساس میکنم احمقی یا ابلهی بیش نیستمگاهی احساس میک

گاهی احساس میکنم احمقی یا ابلهی بیش نیستم..گاهی احساس میکنم دلم یک عاشقانه ارام میخواهد..
گاهی دلم چیزهای عجیب و غریب میخواهد.
مثلا دلم میخواهد غرورش را کنار بگذارد و یک دوستت دارم ساده بگوید!من به همان دوستت دارمِ ساده هم قانع ام!یا مثلا دستم را بگیرد و ببرد جلو آن عروسک فروشیِ بزرگ شهر و من نق نق کنان بگویم چه میخواهی و او بگوید:میخوام ببینم عروسکی به خوشگلی عروسک من دارند یا نه!ومن لپ هایم گل میاندازند و در دلم کارخانه ی قندشکنی باز شود!
گاهی دلم میخواهد هیزی کند و خیره خیره نگاهم کند و من با سرتقی بگویم:ادم ندیدی؟و او لبخند بزند و بگوید:فرشته ندیدم!
گاهی عجیب دلم عقده میکند و برای خودم و در دلِ خودم محبت میبافم و میبافم...ودر انتها من میمانم و کلاف های گره خورده!
دیدگاه ها (۷)

سالهاستخانه هیچ زنی مرد نمی خواهدهمدم میخواهدیک دوست میخواهد...

دلم گریہ میخواهد . . . !نہ از این گریہ های یواشکے . . .پنہـا...

:-(

شبتون پرستاره دوس جونیا

army_aa is talking:📜: سطر اول داستان ما....Part 7جایی بین رو...

دختر سایهPart=16منو یاد چیز های خوبی نمی نداخت ولی بغلم کرد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط