می بارد بارانِ یادِ تو
می بارد بارانِ یادِ تو
بر جنگل مه آلود خیال
غریبانه قدم می زنم
در بیراهه های عاشقی
سرگردانم لابه لای درختان سر به هم داده ی اَفرا
قلبم زَنگار آلود پاییز
دلم لبریز حسرت و تردید
در هر قدم بی تو
نفس می کشم باران را،،
چشمانم خیس از نم رویاها
می روم و زمزمه می کنم
تا ابد در ترانه ایی بی واژه
خش خش برگ ریزان یادت را در حجمی از سکوت
و در عبور از لحظه های بی تو
می خُشکم...
می شکنم...
دفن خواهم شد ...
فراموش می شوم....
اما ....
اما تو را فراموش نخواهم کرد....
بر جنگل مه آلود خیال
غریبانه قدم می زنم
در بیراهه های عاشقی
سرگردانم لابه لای درختان سر به هم داده ی اَفرا
قلبم زَنگار آلود پاییز
دلم لبریز حسرت و تردید
در هر قدم بی تو
نفس می کشم باران را،،
چشمانم خیس از نم رویاها
می روم و زمزمه می کنم
تا ابد در ترانه ایی بی واژه
خش خش برگ ریزان یادت را در حجمی از سکوت
و در عبور از لحظه های بی تو
می خُشکم...
می شکنم...
دفن خواهم شد ...
فراموش می شوم....
اما ....
اما تو را فراموش نخواهم کرد....
۱۶.۵k
۰۲ آذر ۱۴۰۳