بهار

بهار
چشم‌های تو بود
پلک می‌زدی شکوفه می‌ریخت.
حالا انگار
سوزنِ فصل‌ها
روی زمستان گیر کرده است!
دیدگاه ها (۱)

نامه ی عاشقانه ای می فرستمنامه ی عاشقانه ای می فرستیو بهار آ...

با چای تو باشدسر صبحی چه شود ، عشق.....!آغوشِ تو وگرمیِ یک ج...

حتما نباید درخت باشم یا زمستانی در کار من خودم را به خواب می...

از دورها و دورها می‌آیی و فقط یک چیز فقط یک چیز کوچکدر زندگی...

چقدر پر می کشددلمبه هوای توانگار تمام پرنده های جهاندر قلبم ...

همه ی من !دلم برای زمستان نمی سوزد !دلم برای بهار تنگ نیست !...

همه ی من !دلم برای زمستان نمی سوزد !دلم برای بهار تنگ نیست !...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط