چرا تو بابا نداری؟
چرا تو بابا نداری؟
بچه که بودم یه جای امن داشتم برای چشمای خواب گرفتم = پاهای بابایی
بچه که بودم یه جای امن تر داشتم برای گریه هام = بغل بابایی
بچه که بودم یه کوه محکم داشتم برای شیطونیام = سپر بلا، بابایی
بچه که بودم یه مرهم داشتم برای زمین خوردن تو بازیام = بوسه ی شیرین لبای بابایی
بزرگ شدم ...
زمونه سیلی زد
دلم از روی ناقه افتاد
دردی دیدم که درمون نداشت
همه امیدم و بردن و من پشت سرش مدام زمین خورم
یه سر و یه پیکر خسته نشونم دادن ، گفتن باباته !!!! منم فقط تونستم هجیش کنم
ب ...ا...ب..ا..ی...ی !!!
موهات ب ا ب ا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سرت ب ا ب ا ؟؟؟؟؟؟
لبت ب ا ب ا ؟؟؟؟؟
دلم سوخت
دلم سوخت وقتی اشکم و پاک کردن و به اشکات خندیدن!!!!!!!!!
دلم سوخت وقتی زمین خوردم و زیر پروبالم و گرفتن و ...................وقتی پا گذاشتیم تو مدرسه..
اولین درسی که خوندیم این بود..
بابا نان داد...بارها از روی اون مشق نوشتیم...
ولی هیچ وقت دست نوشته هامونو درک نکردیم.
که بابا برای نان تمام جوانیش را داد....
بچه که بودم یه جای امن داشتم برای چشمای خواب گرفتم = پاهای بابایی
بچه که بودم یه جای امن تر داشتم برای گریه هام = بغل بابایی
بچه که بودم یه کوه محکم داشتم برای شیطونیام = سپر بلا، بابایی
بچه که بودم یه مرهم داشتم برای زمین خوردن تو بازیام = بوسه ی شیرین لبای بابایی
بزرگ شدم ...
زمونه سیلی زد
دلم از روی ناقه افتاد
دردی دیدم که درمون نداشت
همه امیدم و بردن و من پشت سرش مدام زمین خورم
یه سر و یه پیکر خسته نشونم دادن ، گفتن باباته !!!! منم فقط تونستم هجیش کنم
ب ...ا...ب..ا..ی...ی !!!
موهات ب ا ب ا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سرت ب ا ب ا ؟؟؟؟؟؟
لبت ب ا ب ا ؟؟؟؟؟
دلم سوخت
دلم سوخت وقتی اشکم و پاک کردن و به اشکات خندیدن!!!!!!!!!
دلم سوخت وقتی زمین خوردم و زیر پروبالم و گرفتن و ...................وقتی پا گذاشتیم تو مدرسه..
اولین درسی که خوندیم این بود..
بابا نان داد...بارها از روی اون مشق نوشتیم...
ولی هیچ وقت دست نوشته هامونو درک نکردیم.
که بابا برای نان تمام جوانیش را داد....
۹.۸k
۰۵ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.