بســــــــــم ربـــــ الشهــــــــــدا
بســــــــــم ربـــــ الشهــــــــــدا
سلام علیڪم ...
زندگیٺان سرشار از معرفٺ و غیرٺ مردان بے ادعا شهــــــــــداے عزیز
اول اردیبهشٺ سال ۳۶ ٺولد شهید ابراهیــــــــــم هادے جاویدالاثر
یادش گرامے
به افٺخار شهید ابراهیــــــــــم هادے برگه ایی از خاطراٺ جالب و جذاب از زندگی ایشان را ورق میزنیم
موضوع : جهش معنــــــــــوی
در زندگی بسیاری از بزرگان ترک گناهی بزرگ دیده می شود. این کار باعث رشد سریع معنـــــوی آنان می گردد. این کنترل نفس بیشتر در شهـــــوات جنسی است. حتی در مورد داستان حضـــــرت یوسف "علیه السلام "خــــــــــداوند می فرماید: هرکس تقـــــوا پیشه کند و در مقابل شهـــــوت و هـــــوس صبر و مقاومت نماید ، خــــــــــداوند پاداش نیکـــــو کاران را ضایع نمی کند.
که نشان می دهد که این یک قانون عمـــــومی بوده و اختصاص به حضـــــرت یوسف" علیه السلام " ندارد.
از پیروزی انقلاب یک ماه گذشت. چهـــــره و مقاومت ابراهیـــــم بسیار جـــــذاب تر شده بود.
هر روز در حالی که کت و شلوار زیبایی می پوشید به محل کار می آمد.
محل کار او در شمال تهـــــران بود.
یک روز متوجه شدم خیلی گرفته و ناراحت است! ...
کمتر حرف میزند, تو حال خودش بود.
به سراغش رفتم و باتعجب گفتم: داش ابـــــرام چیزی شده؟!
گفت: نه, چیز مهمی نیست.
اما مشخص بود که مشکلی پیش آمده.
گفتم: اگه چیزی هست بگو, شاید بتونم کمکت کنم.
کمی سکوت کرد.
به آرامـــــی گفت: چند روزه که دختری بی حجـــــاب, توی این محله به من گیر داده! گفته تا تـــــو رو به دست نیارم ولت نمی کنم!
رفتم تو فکر, بعد یکدفعه خندیدم!...
ابراهیــــــــــم با تعجب سرش را بلند کردن و پرسید: خنده داره؟!
گفتم: داش ابـــــرام ترسیدم, فکر کردم چی شده!؟
بعد نگاهی به قد و بالای ابراهیــــــــــم انداختم و گفتم: با این تیپ و قیافـــــه که تو داری, این اتفاق خیلی عجیب نیست!
گفت: یعنی چی؟!
یعنی به خاطر تیپ و قیافـــــه ام این حرف رو زده.
لبخندی زدم و گفتم: شک نکـــــن!
روز بعد تا ابراهیــــــــــم را دیدم خنده ام گرفت.
با موهای تـــــراشیده آمده بود محل کار, بدون کت و شلـــــوار! فردای آن روز با پیراهن بلند به محل کار آمد!
با چهـــــره ای ژولیده تر, حتی با شلوار کُـــــردی و دنپایی آمده بود.
ابراهیــــــــــم این کار را مدتی ادامه داد.
بالاخره از آن وسوسه شــــــــــیطانی رها شد.
ڪٺاب سلام بر ابراهیــــــــــم ...جبار ستوده, حسین الله کرم
ابراهیــــــــــم همیشه از خــــــــــدا میخواست گمنـــــام بماند، چرا که گمنـــــامی صفت یاران خــــــــــداست
شادے روح شهــــــــــدا صلواٺـــــ
پیج رسمۍ فرهنگۍ و مذهبۍ از بصیـــــرٺ ٺا ظهـــــور
⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩
http://line.me/ti/p/%40jkg4210u
http://line.me/ti/p/%40jkg4210u
________________________________
ڪانال از بصیـــــرٺ ٺا ظهــــــــــور
⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩
https://telegram.me/yahossein118
https://telegram.me/yahossein118
#شهدا
سلام علیڪم ...
زندگیٺان سرشار از معرفٺ و غیرٺ مردان بے ادعا شهــــــــــداے عزیز
اول اردیبهشٺ سال ۳۶ ٺولد شهید ابراهیــــــــــم هادے جاویدالاثر
یادش گرامے
به افٺخار شهید ابراهیــــــــــم هادے برگه ایی از خاطراٺ جالب و جذاب از زندگی ایشان را ورق میزنیم
موضوع : جهش معنــــــــــوی
در زندگی بسیاری از بزرگان ترک گناهی بزرگ دیده می شود. این کار باعث رشد سریع معنـــــوی آنان می گردد. این کنترل نفس بیشتر در شهـــــوات جنسی است. حتی در مورد داستان حضـــــرت یوسف "علیه السلام "خــــــــــداوند می فرماید: هرکس تقـــــوا پیشه کند و در مقابل شهـــــوت و هـــــوس صبر و مقاومت نماید ، خــــــــــداوند پاداش نیکـــــو کاران را ضایع نمی کند.
که نشان می دهد که این یک قانون عمـــــومی بوده و اختصاص به حضـــــرت یوسف" علیه السلام " ندارد.
از پیروزی انقلاب یک ماه گذشت. چهـــــره و مقاومت ابراهیـــــم بسیار جـــــذاب تر شده بود.
هر روز در حالی که کت و شلوار زیبایی می پوشید به محل کار می آمد.
محل کار او در شمال تهـــــران بود.
یک روز متوجه شدم خیلی گرفته و ناراحت است! ...
کمتر حرف میزند, تو حال خودش بود.
به سراغش رفتم و باتعجب گفتم: داش ابـــــرام چیزی شده؟!
گفت: نه, چیز مهمی نیست.
اما مشخص بود که مشکلی پیش آمده.
گفتم: اگه چیزی هست بگو, شاید بتونم کمکت کنم.
کمی سکوت کرد.
به آرامـــــی گفت: چند روزه که دختری بی حجـــــاب, توی این محله به من گیر داده! گفته تا تـــــو رو به دست نیارم ولت نمی کنم!
رفتم تو فکر, بعد یکدفعه خندیدم!...
ابراهیــــــــــم با تعجب سرش را بلند کردن و پرسید: خنده داره؟!
گفتم: داش ابـــــرام ترسیدم, فکر کردم چی شده!؟
بعد نگاهی به قد و بالای ابراهیــــــــــم انداختم و گفتم: با این تیپ و قیافـــــه که تو داری, این اتفاق خیلی عجیب نیست!
گفت: یعنی چی؟!
یعنی به خاطر تیپ و قیافـــــه ام این حرف رو زده.
لبخندی زدم و گفتم: شک نکـــــن!
روز بعد تا ابراهیــــــــــم را دیدم خنده ام گرفت.
با موهای تـــــراشیده آمده بود محل کار, بدون کت و شلـــــوار! فردای آن روز با پیراهن بلند به محل کار آمد!
با چهـــــره ای ژولیده تر, حتی با شلوار کُـــــردی و دنپایی آمده بود.
ابراهیــــــــــم این کار را مدتی ادامه داد.
بالاخره از آن وسوسه شــــــــــیطانی رها شد.
ڪٺاب سلام بر ابراهیــــــــــم ...جبار ستوده, حسین الله کرم
ابراهیــــــــــم همیشه از خــــــــــدا میخواست گمنـــــام بماند، چرا که گمنـــــامی صفت یاران خــــــــــداست
شادے روح شهــــــــــدا صلواٺـــــ
پیج رسمۍ فرهنگۍ و مذهبۍ از بصیـــــرٺ ٺا ظهـــــور
⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩
http://line.me/ti/p/%40jkg4210u
http://line.me/ti/p/%40jkg4210u
________________________________
ڪانال از بصیـــــرٺ ٺا ظهــــــــــور
⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩⇩
https://telegram.me/yahossein118
https://telegram.me/yahossein118
#شهدا
۱.۷k
۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.