شب میشود و من در انتظار دیدن چشمانت باز هم بیدارم

شب میشود و من در انتظار دیدن چشمانت باز هم بیدارم...

خدمت منور انورتان باید عرض کنم ((دلمان بد بی طاقتی شما و اغوشتان را میکند))

من چمیدانستم نبودن جسمتان در کنارم اینقدر ازار دهنده روح فرسات

گمان میبردم همینکه خاطر گرامیتان و یادتان پیش این زن دلتنگو عاشق است کافی است ..

امادیدم خیر ! خیر جانا!

وجود مبارکتان لازمه ی نفس کشیدن های این صوفی از دست در رفته ی راهتان است ..

 من چون مریدی که وابسته ی استادش هست تشنه ی حضور سبزتان هستم ! نمیدانم اقای عشق در وجود و نفس و روح قلب شما پروردگار جهان چه گذاشته که وقتی شکوفه ی لبانتان از هم برای خنده باز میشود تمام وجود و روح چنان جوانه میزند و بهار میشود که گویی بهار های خدا روی زمین سو تفاهم است

مخلص کلام حضرت خورشید و پیامبر قلب من!

بی شما من دچار دلزدگی هستم که بند نمی اید ...میشوم بارانی ترین شهر استوایی...میبارم و میبارم..


#عاشقانه #هنر_عکاسی
دیدگاه ها (۲۶)

دولت عشق امدو من دولت پاینده شدم ساعت 8صبح بود بعد از کلی کل...

درد ما مرهم ندارد ای همنشین((از گوشه ی بامی که پریدیم ، پرید...

من تمام قد پشت تو و بدی هایت ایستاده ام...در نظر من عشق یعنی...

بالاخره دوباره شروع کردم نقاشی کردن

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط