آنکه در مقتل تو آیینه کاری میکرد... چهره ی سیب تو را داشت
آنکه در مقتل تو آیینه کاری میکرد... چهره ی سیب تو را داشت ؛؛ اناری میکرد... گل پرپر شده ای ؛؛ روی زمین افتاده ست... گرچه خون است رخش ؛؛ لیک بهاری میکرد... اخنس و شمر و سنان ؛؛ دور تنش جمع شدند.... نیزه ای خنده کنان ؛؛ لحظه شماری میکرد... مادری در دل گودال بصورت میزد.... خواهری از روی تل ؛؛ شیون و زاری میکرد... دختری با نگهی خسته ؛؛ کنار خیمه... مادری با دل خون ؛؛ تعزیه داری میکرد..... اول سوره ی مریم که به یادش افتاد... کربلا و عطش و صبر ز قاری میکرد.... چو بریدن سرش را ؛؛ همگی خندیدن... مادری مویه کنان ؛؛ مرثیه داری میکرد...
التماس دعا
التماس دعا
۶۳۰
۲۲ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.