روباه سیاه
فیک روباه سیاه
P11
ا.ت ویو
بدون هیچ حرفی اومد کمکم کنه منم که خسته شده بودم هیچی نگفتم رفتم پایین که دیدم پشت میز نشسته که گفت برم بشنم رفتم دور ترین جا بشینم که. گفتم
کوک:بیا اینجا
ا.ت:به توچه
کوک:به بادیگاردا گفت صندلی رو ببرن اونجا
کوک:میدونی برا چی گذاشتم بدون اینکه کاری دست پات بسته باشه اینجوری بگردی
ا.ت:آره چون تا دستشویی دوربین مخفی قرار داره و سرتاسر عمارت بادیگارد و کلفت هات است
کوک:خوبه میدونی
ا.ت:اما میدونی چیه تو فکر یجاشو نکردی(زیر لب)
کوک:ها
ا.ت:هیچی مهم نیست
کوک:صبحونه بخور قراره یکجایی بریم
ا.ت:چرا ازم بازجویی نمیکنی
کوک:لزوم نمیدونم
ا.ت:خیلی مشنگی مگه نمیدونی کی جلوته که اینجوری رفتار میکنی هرکی جات بود از ترس میلزید یه منو میکشت
کوک:فعلا لازمت دارم
بعد صبحونه
--------
بچها میدونم پیچه دس اما وسطای داستان کلا همچی واضح میشه
P11
ا.ت ویو
بدون هیچ حرفی اومد کمکم کنه منم که خسته شده بودم هیچی نگفتم رفتم پایین که دیدم پشت میز نشسته که گفت برم بشنم رفتم دور ترین جا بشینم که. گفتم
کوک:بیا اینجا
ا.ت:به توچه
کوک:به بادیگاردا گفت صندلی رو ببرن اونجا
کوک:میدونی برا چی گذاشتم بدون اینکه کاری دست پات بسته باشه اینجوری بگردی
ا.ت:آره چون تا دستشویی دوربین مخفی قرار داره و سرتاسر عمارت بادیگارد و کلفت هات است
کوک:خوبه میدونی
ا.ت:اما میدونی چیه تو فکر یجاشو نکردی(زیر لب)
کوک:ها
ا.ت:هیچی مهم نیست
کوک:صبحونه بخور قراره یکجایی بریم
ا.ت:چرا ازم بازجویی نمیکنی
کوک:لزوم نمیدونم
ا.ت:خیلی مشنگی مگه نمیدونی کی جلوته که اینجوری رفتار میکنی هرکی جات بود از ترس میلزید یه منو میکشت
کوک:فعلا لازمت دارم
بعد صبحونه
--------
بچها میدونم پیچه دس اما وسطای داستان کلا همچی واضح میشه
۱۴.۳k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.