بیا تا برج جانم را به قربانت فرو ریزم
بیا تا برج جانم را به قربانت فرو ریزم
از این بیشم اگر خواهی ، جهانی زیر رو ریزم
مرا هیچ آرزویی نیست ، که دریابی مرا جانا
به جانت گوهر جان را ، سر این آرزو ریزم
مترسانم ز رسوایی ، مگو با من ز چوب و سنگ
که پای چون تو رعنایی ، هزار بار آبرو ریزم
شدی چون میوه ی ممنوع ، برای جان بیمارم
به کام خود نمی دانم ، چه سان باید از او ریزم
بیا تا سر و جانت را ، بیارایم به برگ عشق
به پایت گوهر و یاقوت ، به زیرت پر قو ریزم
من آن شهباز چالاکم ، که عشق تو اسیرم کرد
بگو از من چه می خواهی؟ که آن را مو به مو ریزم
از این بیشم اگر خواهی ، جهانی زیر رو ریزم
مرا هیچ آرزویی نیست ، که دریابی مرا جانا
به جانت گوهر جان را ، سر این آرزو ریزم
مترسانم ز رسوایی ، مگو با من ز چوب و سنگ
که پای چون تو رعنایی ، هزار بار آبرو ریزم
شدی چون میوه ی ممنوع ، برای جان بیمارم
به کام خود نمی دانم ، چه سان باید از او ریزم
بیا تا سر و جانت را ، بیارایم به برگ عشق
به پایت گوهر و یاقوت ، به زیرت پر قو ریزم
من آن شهباز چالاکم ، که عشق تو اسیرم کرد
بگو از من چه می خواهی؟ که آن را مو به مو ریزم
- ۹۴۱
- ۱۲ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط