شهیدمحمودرضابیضایی

#شهید_محمودرضا_بیضایی

با پرایدش آمدیم تا داخل پارکینگ خانه‌شان. پیاده شدم، آمدم پشت ماشین که صندوق عقب را باز کنم و وسایلم را بردارم که چشمم افتاد به این بیت که با فونت نستعلیق و با شبرنگ سفید چسبانده بود روی شیشه عقب:
»مشک برداشت که سیراب کند دریا را
رفت تا تشنگی‌اش آب کند دریا را»
گفتم:
عجب حرفی!
گفت:
نمی‌دانی برای این شعر چقدر توی خیابان برایم بوق می‌زنند. یکبار یکی از کنارم رد میشد، شیشه را داد پایین بلند گفت دمت گرم خیلی باحالی!!!

به قلم #برادرشهید
محمودرضای عزیز #تولدت_مبارک
دیدگاه ها (۲)

بـه ملـاقـات مـی رود ...مگـر نمـی بیـنی چگـونه #خـاک را بـوس...

جا_موندیم ...به تابوت شهدا، دقت کرده اید این روزها؟!سن هایشا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط