مجلس میهمانی بود

مجلس میهمانی بود
پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود
اما وقتی که بلند شد،
عصای خویش را بر عکس بر زمین نهاد
و چون دسته عصا بر زمین بود،
تعادل کامل نداشت...
دیگران فکر کردند که او چون پیر شده، دیگر حواس خویش را از دست داده
و متوجه نیست که عصایش را بر عکس بر زمین نهاده
به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود،
به وی گفت:
پس چرا عصایت را بر عکس گرفته ای؟!
پیر مرد آرام و متین پاسخ داد:
زیرا انتهایش خاکی است!
می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود
مواظب قضاوت هایمان باشیم
دیدگاه ها (۲)

وقت خواب آمد عزیز ِمهربانم، شب بخیرخسته ای، باید بخوابی هم ز...

ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ" ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ " ﺭﺍﺑﺮﺍﻯ ﮐﺪﺍﻣﯿﻦ ﺭﻭﺯ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺍﯾ...

با ارزش باش . .با ارزش زندگی کن . . برای خودت خط هایی داشته ...

تو نازنین دو عالم فرشته یا بشریستاره ای به زمین، آفتاب یا قم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط