NO Copy

NO Copy
دخترک جیغ کشید دخترک هرزه نبود ...
عشق آبستن شد و دگر پرده نبود ...
پسر اما مغرور این منم مرد زمین ...
تو خودت خواستہ اے، عشق یعنے همین ..

دخترک مادر شد و پسر حاشا کرد ...
دخترک هیچ نگفت نگهے بالا کرد ...
و سپرد دست فلک بعد از این زندگے اش ...
دخترک آه کشید آه از سادگے اش ...

پسر از او گذشت رفت از آن شهر و دیار ...
دخترک تنها ماند شهر بے یاور و یار ...
زاده شد فرزندش نام او شد لیلا ...
بے نهایت معصوم بے نهایت زیبا ...

بے کس و بے همراه با تمام سختے ...
ساخت دنیاے خودش پر شد از خوشبختے ...
دخترش رعنا شد پاک و بے آلایش ...
هدیہ ےخوب فلک یک بغل آرامـش ...

چند سالے که گذشت آن پسر بابا شد ...
صاحب دخترکے تخس و بی پروا شد ...
از وجود دختر کل شهر ارضا شد ...
باز هم عدل زمین با سند امضا شد ...

پسر قصہ ے ما فهمید خیلے زود ...
علت بدبختے و غم او ز چہ بود ...
یادش آمد آن روز آه آن دختر پاک ...
کہ زمین گرد است و چرخش این افلاک ..
دیدگاه ها (۲)

NO Copyمخاطب خاص نوشته هایم روزگاری خواهد رسید...همچنان که د...

NO Copyاین پیکو سنگین میزنم به سلامتی...پدری که یه کلیه شو ف...

واسه امروز کافیه پوکیدم از بس پست گذاشتم

NO Copyامشب...بعضٔـــــــــــــــیا تو بغل ﻋﺸﻘــــــشونن ......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط