پارت نهم دریا عشق 🥹💕
پارت نهم دریا عشق 🥹💕
ویو راوی
بچهها دیگه رفتن روی صندلیها نشستن و منتظر شروع بازی شدن و تقریباً دیگه ۷ و ربع اینا بود
فلش بک به زمان قدیم البته ساعت ۴😂
سعید: اون دخترو که دیده بودم خیلی قشنگ بودن البته نمیدونم کی بودن ولی خیلی بهشون میخوردش که ایرانی باشن منم که سینگل و اینا دیگه گفتم بزنم به آب
سردار:به خوش اومدی گلم بده بخوریم که تمرین کنیم
علیرضا : چت چرا صحبت نمیکنی سعید؟
سعید:حاجی سه تا دختر دیدم شبیه ماه بودن البته برای خودم و علیرضا 😊
سردار :بله من خانوم دارم😉
سعید :بیاین بخورین راستی مهدی و رامین کجان؟
علیرضا:رفتن تمرین تو خود ورزشگاه
سعید : آهان
قلعه نویی: سریع بخورین که تمرین الان شروع میشهها شما هم که دیگه کسایی اینکه ماشالله خیلی خوب بلدین پس سریع بخورین که برین تمرین
بچه ها:چشم😊
ویو راوی:
بعد یکی عالم تمرین شروع به رفتن به ورزشگاه کردن
بعد ۲ساعت تمرین ...
علیرضا:
بچهها برای اینکه بریم ورزشگاه و توی خود استودیو بریم باید از صف هوادارا رد بشیم
سعید :اوکی بریم
راوی:
در همین حال که داشتن میرفتن یهو سردار دید که یک چیزی افتاد روش چون داشت با گوشیش ور میرفت چیزی نمیفهمید بقیه هوادارم اونا رو تشویق میکردن و خلاصه دیگه از این قرق بازی ا و ناگهان این اتفاق افتاد...
سردار :عه وا
حنا:ای ای 😢
فاطمه :دستتو بده به من
سردار:ببخشید خانم محترم
حنا بلند میشه و :
نه بابا اشکالی ندا..😳
تو ذهن حنا:پشمام سردار آزمونه
سعید و علیرضا:
😂😂
فاطمه :خنده داره که دوستمون افتاده و شما میخندین؟
مهتا:نکن درگیر نشو
فاطمه :نه بابا درگیرچیه
مهتا رو به اونا:
شرمنده😊
سعید محو زیبایی مهتا میشه 🥹
سعید رو به سردار و علیرضا :
این همون دخترابودن که میگفتم 🙈
علیرضا:یکیشون خیلی قشنگ بود اسمش فککنم فاطمه بود نمیدونم😖
سعید :وای مهتا🥵🥵
سردار:گو نخوریم دیگ اینا به شما نمیان ولی حنا هم خیلی جیگر بود اگر زن نداشتم این بود زنمممممممم🕺
علیرضا و سعید نگاه معنادار بهم میندازن و میرن...
شروع بازی ایران ژاپن🇮🇷🇯🇵
مهتا:چرا من اینقدر استرس دارم ؟
فاطمه: عیب نداره الان همه ایرانیان استرس تو دلشونه حتی خود من😭
حنا:انا اومدن🥹
ویو راوی
بچهها دیگه رفتن روی صندلیها نشستن و منتظر شروع بازی شدن و تقریباً دیگه ۷ و ربع اینا بود
فلش بک به زمان قدیم البته ساعت ۴😂
سعید: اون دخترو که دیده بودم خیلی قشنگ بودن البته نمیدونم کی بودن ولی خیلی بهشون میخوردش که ایرانی باشن منم که سینگل و اینا دیگه گفتم بزنم به آب
سردار:به خوش اومدی گلم بده بخوریم که تمرین کنیم
علیرضا : چت چرا صحبت نمیکنی سعید؟
سعید:حاجی سه تا دختر دیدم شبیه ماه بودن البته برای خودم و علیرضا 😊
سردار :بله من خانوم دارم😉
سعید :بیاین بخورین راستی مهدی و رامین کجان؟
علیرضا:رفتن تمرین تو خود ورزشگاه
سعید : آهان
قلعه نویی: سریع بخورین که تمرین الان شروع میشهها شما هم که دیگه کسایی اینکه ماشالله خیلی خوب بلدین پس سریع بخورین که برین تمرین
بچه ها:چشم😊
ویو راوی:
بعد یکی عالم تمرین شروع به رفتن به ورزشگاه کردن
بعد ۲ساعت تمرین ...
علیرضا:
بچهها برای اینکه بریم ورزشگاه و توی خود استودیو بریم باید از صف هوادارا رد بشیم
سعید :اوکی بریم
راوی:
در همین حال که داشتن میرفتن یهو سردار دید که یک چیزی افتاد روش چون داشت با گوشیش ور میرفت چیزی نمیفهمید بقیه هوادارم اونا رو تشویق میکردن و خلاصه دیگه از این قرق بازی ا و ناگهان این اتفاق افتاد...
سردار :عه وا
حنا:ای ای 😢
فاطمه :دستتو بده به من
سردار:ببخشید خانم محترم
حنا بلند میشه و :
نه بابا اشکالی ندا..😳
تو ذهن حنا:پشمام سردار آزمونه
سعید و علیرضا:
😂😂
فاطمه :خنده داره که دوستمون افتاده و شما میخندین؟
مهتا:نکن درگیر نشو
فاطمه :نه بابا درگیرچیه
مهتا رو به اونا:
شرمنده😊
سعید محو زیبایی مهتا میشه 🥹
سعید رو به سردار و علیرضا :
این همون دخترابودن که میگفتم 🙈
علیرضا:یکیشون خیلی قشنگ بود اسمش فککنم فاطمه بود نمیدونم😖
سعید :وای مهتا🥵🥵
سردار:گو نخوریم دیگ اینا به شما نمیان ولی حنا هم خیلی جیگر بود اگر زن نداشتم این بود زنمممممممم🕺
علیرضا و سعید نگاه معنادار بهم میندازن و میرن...
شروع بازی ایران ژاپن🇮🇷🇯🇵
مهتا:چرا من اینقدر استرس دارم ؟
فاطمه: عیب نداره الان همه ایرانیان استرس تو دلشونه حتی خود من😭
حنا:انا اومدن🥹
۴.۷k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.