روزی گرگها به گله حاج اسماعیل زدند حاج اسماعیل فریاد کن

روزی گرگ‌ها به گله حاج اسماعیل زدند. حاج اسماعیل فریاد کنان از مردم روستا کمک خواست. مردم سراسیمه رسیدند و به دنبال گرگ‌ها افتادند.

در این بین یکی از اهالی روستا بنام نصیب‌الله که توان ذهنی و فکری کمتری داشت، چاقویی برداشت که گوسفندان زخمی و در حال مرگ را سر ببرد و از حرام شدن آنها جلوگیری کند. نصیب‌الله از همان ابتدای گله شروع کرد و اول گوسفندان زخمی را سربرید. بعد به سراغ گوسفندانی رفت که زخم کمتری داشتند، سپس گوسفندانی که ترسیده بودند را، و همینطور با سرعت داشت بقیه گله را سر می‌برید...!

حاج اسماعیل که اوضاع را اینگونه دید، وحشت زده فریاد زد:
ایها الناس... ایها الناس... گرگها را رها کنید.
بیایید نصیب‌الله را بگیرید که خانه خرابمان کرد...!

روزگار امروز مردم ایران، حکایت مردم همان روستا است.
هر چه سریعتر باید آمریکا و اسراییل را رها کرده و مراقب مسئولین عزیز خودمان باشیم.
آنقدری که دولتمردان ما سرمایه‌های این کشور را به یغما برده‌اند، دشمنان ما موفق به غارت و چپاول این مملکت نشده‌اند..
دیدگاه ها (۰)

🔸 خوب می گویند صداسیما رسانه حاکمیت است. حالا یک مسأله این ا...

این یه صفحه از یه روزنامه است مربوط به سال ۹۰ که پراید ۱۳ می...

طبق خبرها بعد از کلی و خرده ای ایرانی که مهاجرت کردن از هر ۳...

🔸با پول و خرج و اعتبار مردم ایران به خارج از کشور اعزام می ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط