دستش را در جیبش کرد

دستش را در جیبش کرد
چشم هایش پر شد.!
رو به دخترکش کرد و گفت
بستنی هایشان تاریخ انقضایش
تمام شده قول میدهم فردا برایت بخرم
دخترک که متوجه چشم های پر پدر شد
گفت بابا من از بستنی متنفرم...
دیدگاه ها (۴)

ﺑﺮﺍی ﻛﻔﺸﻲ ﻛﻪﻫﻤﻴﺸﻪ ﭘﺎﻳﺖ ﺭﺍ ﻣﻲ ﺯﻧﺪﻓﺮﻗﻲ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ﺗﻮ ﺭﺍﻫﺖ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ...

بِهـ داشْتـَــنَمـ اِفْتِـخار نَکَـرْد وَلیــ یِه‍ـ کاریــ ...

خـدآ جـونم؟!یهـ سـوآل !ایـن آدمآیی کهـ رفتنشونُ فقط بـآ قـرص...

میگـ ـَن بخـ ـند یآدِتـ میرھـنمیـدونـ ـن مـ ـن تـ ـو اوجـ ـھ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط