بزرگ شدیم و فهمیدیم که دارو آبمیوه نبود

بزرگ شدیم و فهمیدیم که دارو آبمیوه نبود ...
بزرگ شدیم و فهمیدیم چیزهایی ترسناک تر از تاریکی هم هست
بزرگ شدیم ... به اندازه ای که
فهمیدیم پشت هر خنده مادرم هزار گریه بود و
پشت هر قدرت پدرم یک بیماری نهفته بود...
بزرگ شدیم ... و یافتیم که مشکلاتمان دیگر
با یک شکلات ، یک لباس یا کیف حل نمی شود ...
و اینک والدینمان دیگر دستهایمان را برای عبور
از جاده نخواهند گرفت و یا حتی برای عبور
از پیچ و خم های زندگی ...
بزرگ شدیم و فهمیدیم که این تنها ما نبودیم که بزرگ شدیم ،
بلکه والدین ما هم همراه ما بزرگ شده اند و
چیزی نمانده که بروند
و یا هم اکنون رفته اند ...
خیلی بزرگ شدیم ...
و فهمیدیم سخت گیری مادرم عشقش بود ...
و غضبش عشق بود
و تنبیه اش عشق بود
عجب دنیایی است ،
و عجیب تر از دنیا چه کوتاه است عمرمانبزرگ شدیم
دیدگاه ها (۴)

هعـــــــ :( ــــــی

:| قدر این خلوچلای اینجارو بدونید =))

تنهایی این دنیای مجازی را باور نکن اینها عشق خودشان را بلاک ...

دیگه فراموشت کردم!!!! . . . . الکی مثلا دیگه شبا خوابت تو نم...

بزرگ شدیم و فهمیدیم که دواآب میوه نبودبزرگ شدیم و فهمیدیم که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط