مشغول کاری هستم که خیلی دوستش میدارم دو سه روز است تا گر

مشغول کاری هستم که خیلی دوستش میدارم. دو سه روز است تا گردن توی آن کار هستم. انشاءالله فردا ازش رونمایی می کنم و از خدا میخواهم که همانقدر که من دوستش دارم، دوستانم هم دوستش داشته باشند.
الغرض...
امشب کار را ساعتی تعطیل کردم و شروع کردم به زیر و رو کردن اشیاء دور و بر، تا حالم خوب تر شود با مشق و اتودی جدید.
دیدم که چه جالب. هر شیء ای در دور و بر ما می تواند داستانی در اطرافش داشته باشد. هسته های آلبالوی توی پیش دستی میتوانند یک کودک شکمو در کنار داشته باشند که تا خرخره خودش را با آلبالو خفه کرده.
همین چنگال می تواند توسط کودکی شیطان به پشت پدرش فرو رفته باشد. یا میتواند در گلوی یک گامبوی شکمو گیر کرده باشد. یا مثل همین تصویر، متهم ردیف اول ترکاندن یک بادکنک باشد.
همه ی ما هم همینطوریم. داستانهای زیادی میتوانیم کنار خودمان بسازیم. گلوگیر باشیم یا مایه ی خوشی اطرافیان.
خدایا به عزت این ماه عزیز، ما را قهرمان دوست داشتنی داستان های اطرافمان کن.
دیدگاه ها (۳)

I took this photo last year when Iran played against Poland ...

With @clemy75 #lavanders #lavande #lavander #provence

The #Milad tower seen from the #Enghelab club | 21 June '15 ...

With @pas_de_calais_tourisme #autourdulouvrelens

P⁸ویو راوی فلش بک به^^″ مهمونی″^^امروز روز بود که شاید میشد ...

Dark Blood p5

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط