مراقب تصمیم های زنانه باشید
مراقب تصمیم های زنانه باشید
زن ها کار زندگی را به تصمیم برسانند
دیگر هیچ راه برگشتی نمیگذارند
اصلا فکر کنم ناف تمام زندگی آنها را
با تصمیم های عاقلانه بریده اند!
آخر زن ها عاشق شدنشان هم تصمیم دارد
و با دیده عقل عاشق مردشان می شوند
یعنی اول قلم و کاغذی به امانت بر میدارند
میروند گوشه ای تنها می نشینند و
تمام علت های با تو بودن را می نویسند
آنقدر این نوشتن را ادامه می دهند
تا خسته خسته بشوند
تا وقتی به تک تک علت ها که زل زدند
در میان آنها تو را پیدا کنند
آنجا دیگر تصمیم آنها قطعی می شود
باران سنگ هم که ببارد
دل از با تو بودن بر نمی دارند
می آیند تا انتهای همه دنیا
فقط حواست باشد مرام زنانه اش را نشکنی
اول پشت به دوست داشتنت قهر ساده می کند
و تصمیم رفتن را درون خودش گم میکند
این یعنی هنوز هم دوستت دارد
اما کار شکستنت که به دوباره برسد
بی صدا سراغ قلم و کاغذش می رود
به هر دلشکستگی که می رسد
قلم میتکاند و می نویسد
آنقدر میشکند و آنقدر می نویسد
تا دیگر در هیچ کجای دفترش
یادی از تو را نتواند پیدا کند
اینجا دیگر کار زندگی اش با تو
به یک تصمیم محکم تمام می شود
حالا همان باران سنگ هم که ببارد
این زن ،آن زن قبلی نمی شود
عینک دودی اش را بر چشم می گذارد
احساس علاقه اش را پشت آن محو میکند
پای تصمیم عقل گرفته اش را بلند می کند
و برای همیشه می رود
طوری می رود که تو دیگر هیچ وقت
دستت به روزهای خوب با او بودن هم نرسد
دیگر هیچ راه برگشتی وجود ندارد
چون
او تصمیم رفتن
زنانه اش را گرفته است ...
زن ها کار زندگی را به تصمیم برسانند
دیگر هیچ راه برگشتی نمیگذارند
اصلا فکر کنم ناف تمام زندگی آنها را
با تصمیم های عاقلانه بریده اند!
آخر زن ها عاشق شدنشان هم تصمیم دارد
و با دیده عقل عاشق مردشان می شوند
یعنی اول قلم و کاغذی به امانت بر میدارند
میروند گوشه ای تنها می نشینند و
تمام علت های با تو بودن را می نویسند
آنقدر این نوشتن را ادامه می دهند
تا خسته خسته بشوند
تا وقتی به تک تک علت ها که زل زدند
در میان آنها تو را پیدا کنند
آنجا دیگر تصمیم آنها قطعی می شود
باران سنگ هم که ببارد
دل از با تو بودن بر نمی دارند
می آیند تا انتهای همه دنیا
فقط حواست باشد مرام زنانه اش را نشکنی
اول پشت به دوست داشتنت قهر ساده می کند
و تصمیم رفتن را درون خودش گم میکند
این یعنی هنوز هم دوستت دارد
اما کار شکستنت که به دوباره برسد
بی صدا سراغ قلم و کاغذش می رود
به هر دلشکستگی که می رسد
قلم میتکاند و می نویسد
آنقدر میشکند و آنقدر می نویسد
تا دیگر در هیچ کجای دفترش
یادی از تو را نتواند پیدا کند
اینجا دیگر کار زندگی اش با تو
به یک تصمیم محکم تمام می شود
حالا همان باران سنگ هم که ببارد
این زن ،آن زن قبلی نمی شود
عینک دودی اش را بر چشم می گذارد
احساس علاقه اش را پشت آن محو میکند
پای تصمیم عقل گرفته اش را بلند می کند
و برای همیشه می رود
طوری می رود که تو دیگر هیچ وقت
دستت به روزهای خوب با او بودن هم نرسد
دیگر هیچ راه برگشتی وجود ندارد
چون
او تصمیم رفتن
زنانه اش را گرفته است ...
۲۱۹.۹k
۱۶ خرداد ۱۴۰۰