خسته ام از تظاهر به ایستادگی

خســته ام از تظـاهر به ایستادگی.......
از پنـهــان کـردن زخم هایم...زور که نیسـت ....
دیـگــر نمیـتــوانــم بـی دلـیــل بخنـدم و....
بـا لبـخنـدی مســخـره وانمود کنـم هـمــه چــــیــز رو بـــه راه اســـتــــ ....!!!!
اصـــلأ دیـگر نمیـخـواهــم کـه بـخـنـدم ...
میـخواهــم لـج کنـم ...بـاخودم ...بـا تـو ...بـا هـمـه ی دنـیـا...!
چـقـدر بگـویـم فــردا روز دیگـریـسـت ...
و امـــروز بیـایـد و مــثـل هــر روز باشـی....؟!؟!
خــســتــه ام .... از تـو .... از خودم ....از همه ی زندگی .....
دیدگاه ها (۲)

اوکی رفیق ...

با تو حرف ها دارمدر این هیاهوی خاموش ..با سکوتِ پُر از فریاد...

هیچ وقت """قــــــرص هایــــی"""که حال آدم را خوب...

هی می گویند تو آدم سابق نیستیآدم که یک غلط را هزار بار تکرار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط