خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا

خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا؟
گذری کن که ز غم راه گذر نیست مرا

گر سَرم در سر سودات رود ،نیست عجب
سر سودای تو دارم،غم سر نیست مرا...

#امیرخسرو_دهلوی
دیدگاه ها (۵)

دلتنگم و پشت پنجره ایستاده‌امگفتنی‌هایم همین‌قدر کوتاه‌اند و...

چه ها که بر دل ما رفتو کس نزد آهی...👤هوشنگ ابتهاج

‏هیچ پایانی خوش نیست، پایان همیشه غم انگیز است،پس به من یک م...

بیم آنست دمادم که برآرم فریاد‌ صبر پیدا و جگر خوردن پنهان تا...

🌱🍒تا سحــر همنشین چشم ترمکی در آیی چو ماه نو ز درمهمچنان در ...

ای عشق همه بهانه از توست من خامشم این ترانه از توست از بانگ ...

رنجِ‌دنیا فکرِعُقبیٰ داغِ‌حرمان دردِ دل یک نفس هستی به دوشم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط