🖇فراز و نشیب 🖇
بچه ها اینا رو میگم که بدونید پانممد و متینکا بچه دارن
پانیذ: تبسمم بیاا دیگه مامان جان
تبسم : نیمیاممم
پانیذ: ممد بیا کمک نمیتونم بگیرمش
ممد: تبسم شیطون بود و پانیذ همیشه موقع حموم کردنش کلافه میشد ... اینبار هم مث همیشه تبسم رفته بود توی اتاق کوچیکه بالای راهپله و پایین نمیومد
پانیذ: آروم آروم رفتم بالا و از پشت بغلش کردم که شروع کرد به جیق جیق کردن .
تبسم: باباییییی بابا
ممد: از دست پانیذ گرفتمش بردمش توی حموم
پانیذ: استخر توپ رو پر آب کردم و تبسم رو گرفتم و لباساشو در آوردم و گذاشتمش توی آب
ممد : پانیذ من برم دیگه ؟
پانیذ: آره برو فقط حوله تبسم رو بزار
ممد: حوله رو گذاشتم و نشستم جلوی تی وی که به گوشیم اسمس آومد از طرف ارسلان بود نوشته بود
سلام پایه ای با بچه ها بریم کیش ؟
ممد: براش آره ای نوشتم و رفتم پشت در حموم
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
نیکا: رهام رو بیدار کردم و دست و صورتشو شستم و نشوندمش پشت میز و صبحونه رو چیندم متین رفته بود شیر کاکائو بگیره رهام خوابآلود پشت میز صبحانه بود و داشت غلاتش رو میخورد
رهام: مامانییی
نیکا: جانم عزیزم
رهام: گوسیت داله زنگ میخوله
نیکا: گوشیو برداشتم دیانا بود
[ نیکا _ دیانا +]
+ سلام بر مادر نمونه
_ سلام چه خبرا
+ سلامتی میگم میاین با بچه ها بریم کیش
_ نیکا امم خب باشه ولی باید به متین هم بگم
+ نترس راضی میشه برو بهش بگو بهم خبر بده
_ باشه فعلا
رهام: تی بود مامانی
نیکا: خاله دیانا بود
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.