شهریورم به دلتنگی گذشتی

شهریورم به دلتنگی گذشتی
به ادعای فراموشی
و فراموشیِ فراموش کردنش...
چه زود چسبیدی به پاییز
چه زود حال و هوا را دو نفره کردی...
فکر تنهایی مرا نکردی...؟
از تو آموختم عاشق ها دو دسته اند
یک دسته در گرمای تابستان ذوب می شوند و تمام
یک دسته می مانند و به هر جان کندنی هست خودشان را می رسانند به پاییز و زمستان و بهار...
خودم را می رسانم به پاییز
سر جنگ ندارم که با فصل ها...
میگذارم باران و باد بوزد
برگ ها برقصند
بوها دیوانه ام کنند
و خاطره ها بازی شان بگیرد...
یا می آید و با هم قدم میزنیم
یا نمی آید و با یادش قدم میزنم
در هر دو حال
عاشق است
زنی در آستانه فصلی زرد
دیدگاه ها (۶۰)

بگو جـــــــــــــــــــانـــــــــــــــمــــــــــ

هستا نمیگم نیستهستولی نیستمیدونی چی میگم؟؟؟

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط