گرچه من نامه نوشتم که بیایی کوفه ...
گرچه من نامه نوشتم که بیایی کوفه ...
کاش میشُد که تو برگردی نیایی، کوفه !
کوچه گَردِ کوچه هایِ تَنگ و تاریک شدم
چه مدینهای به پا کرده ؛ خدایی، کوفه !
حرفشان نسل کُشی باشد و بر قتلِ شما ...
چه بگویم ...؟ که کشیده نقشههایی ، کوفه
شرطْ بستند؛ سَرِ سَرِ علمدارِ حرم
... صحبتِ ضربِ عمود است ؛ نیایی ، کوفه
حرمله ، با یک سهشعبه ، درکمین نشستهاست ...
که تو با کودکِ شیرخواره بیایی ... کوفه
دخترِ سهسالهات ؛ اگر بیایَد ، میزَنَد ...
برسرِ گیسویِ او ؛ دستِ گدایی ... ،کوفه
رَحمکُن؛ برزینب وحرفِ مرا بردل مَگیر ...
آسِمانش میدهد بویِ جدایی ... ؛ کوفه !
بستهای بارِ سفر همرهِ ناموسَت ولی ...
مقصدِ قافلهات؛ باشد چهجایی ...! کوفه !!؟
خوب میدانم ؛ برایِ معجرو گوشوارهها ...
میکُند برپا عجب شور ونوایی ، کوفه !
بر سرِ میخِ قَناره؛ نگرانِ زینبم ...
که ندارد به خدا ؛ شرم و حیایی ،کوفه !
التماس دعا ...
کاش میشُد که تو برگردی نیایی، کوفه !
کوچه گَردِ کوچه هایِ تَنگ و تاریک شدم
چه مدینهای به پا کرده ؛ خدایی، کوفه !
حرفشان نسل کُشی باشد و بر قتلِ شما ...
چه بگویم ...؟ که کشیده نقشههایی ، کوفه
شرطْ بستند؛ سَرِ سَرِ علمدارِ حرم
... صحبتِ ضربِ عمود است ؛ نیایی ، کوفه
حرمله ، با یک سهشعبه ، درکمین نشستهاست ...
که تو با کودکِ شیرخواره بیایی ... کوفه
دخترِ سهسالهات ؛ اگر بیایَد ، میزَنَد ...
برسرِ گیسویِ او ؛ دستِ گدایی ... ،کوفه
رَحمکُن؛ برزینب وحرفِ مرا بردل مَگیر ...
آسِمانش میدهد بویِ جدایی ... ؛ کوفه !
بستهای بارِ سفر همرهِ ناموسَت ولی ...
مقصدِ قافلهات؛ باشد چهجایی ...! کوفه !!؟
خوب میدانم ؛ برایِ معجرو گوشوارهها ...
میکُند برپا عجب شور ونوایی ، کوفه !
بر سرِ میخِ قَناره؛ نگرانِ زینبم ...
که ندارد به خدا ؛ شرم و حیایی ،کوفه !
التماس دعا ...
۸۰۱
۰۹ شهریور ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.