چشم هایم را بسته ام

چشم هایم را بسته ام .

هیچ چیز را نمیبینم .

صدای موجها در گوشم می پیچد و با خودم حساب می کنم که چند موج دیگر که به ساحل برسند، دریا تمام می شود



موجها پریشان و باشتاب به ساحل می رسند.

سراسیمه اند و صدای پایشان، خواب اهالی دریا را آشفته می کنند.

چنان به سوی ساحل می شتابند که انگار خبر مهمی دارند...اما وقتی به ساحل می رسند؛ می فهمند که ساحل نشینان، مدتهاست که خبر توفان را شنیده اند



تماشای دریا، حال آدمهای مغرور را بهم می زند.

می فهمند که بالاتر از بینی و نگاهشان، جایی است که هر چه کنند، خروش و عظمتی بیش از او ندارند.

آدمهای فروتن، دریا را که می بینند، بهانه ای پیدا می کنند تا نگاهی به آسمان کنند...
#ƝAƵAƝǀƝ
دیدگاه ها (۱)

گاهی زندگی سخت است و گاهی ما سخت ترش می کنیم ...گاهی آرامش د...

آنها که موهای صاف دارند فر می زنند و آنها که موهای فر دارند ...

من از این دنیا فقط اینو دریافتم که،اونی که بیشتر می گفت: نمی...

از یک جایی به بعد آرام میگیریمبزرگ می شویم،بالغ می شویم،پای ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط