شهدا
بنام خدای شهیدان
در هنگامه طلوع خورشید تابناک در سحرگاه روز هفدهم اردیبهشت سال شصت و چهار در پد شش جزیره مجنون که نزدیک ترین منطقه به دشمن بعثی بود پست نگهبانی خود را تحویل برادر دیگری داده و بعد اقامه نماز صبح برای استراحت به سنگر رفتم که از فرط خستگی فکر کنم ده دقیقه طول نکشید که خوابم برد.
حول حوش ساعت ١٠ صبح بود که با صدای قایق و یدک کش پشتیبانی که به درخواست فرماندهی گردان برای جابجائی پل های شناور (پل هایی که با دو لایه ورق آلومینیومی به زیر و روی یونولیت هایی در ابعاد ٢×١ کشیده نصب و با طناب به هم وصل می شدند که روی آب شناور مانده و بخاطر استفاده برای اولین بار در عملیات خیبر به پلهای خیبر معروف بودند و مورد استفاده آن در مناطق آبی همچون جزایر مجنون و هور العظیم برای ایجاد سنگر های پدافندی ، تجمیع ، عبور و مرور نیروهای پیاده و گاهی در مواقع اضطراری ادوات زرهی از روی آنها در چنين مناطقی بودند) پدها آمده بود بیدار شدم.
داخل یدکش فرمانده گردان شهید رضا وفائی ، جانشین گردان شهید عسکر خلفی ، جانشین گروهان شهید محمد حسین متذکر ، داود احدی از نیروهای کادر گردان و سکاندار یدک کش که در حال جابجائی پل ها بودند.
کار جابجائی پلها تا بعد از ظهر طول کشید.
حدود ساعت ٣ بعد از ظهر بود عراقی ها با حساس شدن به صدای یدک کش شروع کردند به کوبیدن منطقه و ما هم آن لحظه توی سنگر نشسته بودیم تا آسیب نبینیم و بچههای کادر گردان هنوز مشغول بودند که یک دفعه چند گلوله توپ و خمپاره به یدکش خورد و همه جا آتش بود و دود ، بعد از چند دقیقه دیدیم آثاری از یدک کش و قایق و نیروها نیست و روی آب خون جاری بود چند تا از بچه ها که شنا بلد بودند پریدند تو آب پیکر پاک و مطهر و تکه تکه شده شهيدان خلفی ، متذکر و سکاندار قایق را بیرون آوردند.
داود احدی هم که از ناحیه گردن مجروح شده بود در لابلای نی ها بیهوش روی آب شناور بود.
ولی از پیکر پاک و مطهر شهید وفائی خبری نبود.
یکی دو ساعت بعد چند نفر از بچههای غواص لشکر آمدند و بعد از چند ساعت تکههای از هم جدا شده شهید را یه جا جمع کردند.
مثل اینکه یکی از خمپاره ها مستقیم به بدن شهید وفائی خورده بود و سر و بدن او را از هم جدا کرده بود.
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است
شعری که تکه کلام شهید رضا وفائی اقدم بود.
روحشان شاد، یادشان گرامی و راهشان پررهرو باد ان شاءلله
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#آجرک_الله_یا_صاحب_العصر_و_الزمان_عج
#شهدای_دفاع_مقدس
#حسن_ختام_عاشقی
در هنگامه طلوع خورشید تابناک در سحرگاه روز هفدهم اردیبهشت سال شصت و چهار در پد شش جزیره مجنون که نزدیک ترین منطقه به دشمن بعثی بود پست نگهبانی خود را تحویل برادر دیگری داده و بعد اقامه نماز صبح برای استراحت به سنگر رفتم که از فرط خستگی فکر کنم ده دقیقه طول نکشید که خوابم برد.
حول حوش ساعت ١٠ صبح بود که با صدای قایق و یدک کش پشتیبانی که به درخواست فرماندهی گردان برای جابجائی پل های شناور (پل هایی که با دو لایه ورق آلومینیومی به زیر و روی یونولیت هایی در ابعاد ٢×١ کشیده نصب و با طناب به هم وصل می شدند که روی آب شناور مانده و بخاطر استفاده برای اولین بار در عملیات خیبر به پلهای خیبر معروف بودند و مورد استفاده آن در مناطق آبی همچون جزایر مجنون و هور العظیم برای ایجاد سنگر های پدافندی ، تجمیع ، عبور و مرور نیروهای پیاده و گاهی در مواقع اضطراری ادوات زرهی از روی آنها در چنين مناطقی بودند) پدها آمده بود بیدار شدم.
داخل یدکش فرمانده گردان شهید رضا وفائی ، جانشین گردان شهید عسکر خلفی ، جانشین گروهان شهید محمد حسین متذکر ، داود احدی از نیروهای کادر گردان و سکاندار یدک کش که در حال جابجائی پل ها بودند.
کار جابجائی پلها تا بعد از ظهر طول کشید.
حدود ساعت ٣ بعد از ظهر بود عراقی ها با حساس شدن به صدای یدک کش شروع کردند به کوبیدن منطقه و ما هم آن لحظه توی سنگر نشسته بودیم تا آسیب نبینیم و بچههای کادر گردان هنوز مشغول بودند که یک دفعه چند گلوله توپ و خمپاره به یدکش خورد و همه جا آتش بود و دود ، بعد از چند دقیقه دیدیم آثاری از یدک کش و قایق و نیروها نیست و روی آب خون جاری بود چند تا از بچه ها که شنا بلد بودند پریدند تو آب پیکر پاک و مطهر و تکه تکه شده شهيدان خلفی ، متذکر و سکاندار قایق را بیرون آوردند.
داود احدی هم که از ناحیه گردن مجروح شده بود در لابلای نی ها بیهوش روی آب شناور بود.
ولی از پیکر پاک و مطهر شهید وفائی خبری نبود.
یکی دو ساعت بعد چند نفر از بچههای غواص لشکر آمدند و بعد از چند ساعت تکههای از هم جدا شده شهید را یه جا جمع کردند.
مثل اینکه یکی از خمپاره ها مستقیم به بدن شهید وفائی خورده بود و سر و بدن او را از هم جدا کرده بود.
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
دادن سر نه عجب داشتن سر عجب است
شعری که تکه کلام شهید رضا وفائی اقدم بود.
روحشان شاد، یادشان گرامی و راهشان پررهرو باد ان شاءلله
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#آجرک_الله_یا_صاحب_العصر_و_الزمان_عج
#شهدای_دفاع_مقدس
#حسن_ختام_عاشقی
۱.۴k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.