پارت ۱۷
پارت ۱۷
به دو خط ش خیره شدم همین کم مونده بود حامله بودم یک حس مادر رانه داشتم نمیدونم بی بی چک رو توی دستم مشت کردم از دستشويی بیرون اومدم آراد اومد طرفم
-خب چیشد جوابش چی بود
مچم رو باز کردم به دستم خیره شد با ناباوری بهم خیره شد بعد رفت روی صندلی نشست سرش روی دست هاش گذاشت دلم شکست فکر کنم نمیخوادش سرم رو پایین انداختم بعد قهقهه ای زد سرم رو بلند کردم بهش خیره شدم اومد سمتم دیگه اون ناباوری از چشاش رفت بود الان چشاش برق میزد دست هاش رو گذاشت روی بازوم
-یعنی تو واقعا حامله هستی باورم نمیشه من دارم بابا میشم
لبخندی زدم رو سر تکون دادم دستش رو گذاشت روی شکمم نزدیک تر شد خیلی نزدیک آروم لب زدم
-فکر کردم نمیخوایش
پیشونیش رو پیشونیم گذاشت
-من بخاطر زندگی خودم حاضر نیستم بچه مو بکشم
سرش رو برداشت دستم رو گرفت سمت ماشین برد
رفتیم سمت خونه انگار ی ماشین تعقیبمون میکرد انگار توهم زدم سعی کردم حواسم رو پرت کنم رسیدیم خونه پیدا شدم در باز کردم لامپ ها خاموش بودن انگار خواب بودن رفتم لامپ رو روشن کردم همین که برگشتم هین بلندی کشیدم وای دوبار توی یک روز تا لب سکته رفتم همه با همون لباس خواب روی میز ناهار خوری نشست بودن روی صندلی پاهاشون رو تکون میدادن به جز اردلان که یک هفته ست سرش توی گوشیش هست خیلی مشوک میزنه
- خب چیشد دکتر چی گفت
-هیچی گفتش (مکثی کردم)
میخواستم بگم که آراد گفت
-دکتر گفت حامله ست
-چیییییی
همه یک صدا گفتن حتی اردلان
به دو خط ش خیره شدم همین کم مونده بود حامله بودم یک حس مادر رانه داشتم نمیدونم بی بی چک رو توی دستم مشت کردم از دستشويی بیرون اومدم آراد اومد طرفم
-خب چیشد جوابش چی بود
مچم رو باز کردم به دستم خیره شد با ناباوری بهم خیره شد بعد رفت روی صندلی نشست سرش روی دست هاش گذاشت دلم شکست فکر کنم نمیخوادش سرم رو پایین انداختم بعد قهقهه ای زد سرم رو بلند کردم بهش خیره شدم اومد سمتم دیگه اون ناباوری از چشاش رفت بود الان چشاش برق میزد دست هاش رو گذاشت روی بازوم
-یعنی تو واقعا حامله هستی باورم نمیشه من دارم بابا میشم
لبخندی زدم رو سر تکون دادم دستش رو گذاشت روی شکمم نزدیک تر شد خیلی نزدیک آروم لب زدم
-فکر کردم نمیخوایش
پیشونیش رو پیشونیم گذاشت
-من بخاطر زندگی خودم حاضر نیستم بچه مو بکشم
سرش رو برداشت دستم رو گرفت سمت ماشین برد
رفتیم سمت خونه انگار ی ماشین تعقیبمون میکرد انگار توهم زدم سعی کردم حواسم رو پرت کنم رسیدیم خونه پیدا شدم در باز کردم لامپ ها خاموش بودن انگار خواب بودن رفتم لامپ رو روشن کردم همین که برگشتم هین بلندی کشیدم وای دوبار توی یک روز تا لب سکته رفتم همه با همون لباس خواب روی میز ناهار خوری نشست بودن روی صندلی پاهاشون رو تکون میدادن به جز اردلان که یک هفته ست سرش توی گوشیش هست خیلی مشوک میزنه
- خب چیشد دکتر چی گفت
-هیچی گفتش (مکثی کردم)
میخواستم بگم که آراد گفت
-دکتر گفت حامله ست
-چیییییی
همه یک صدا گفتن حتی اردلان
۸.۱k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.