265 , 3مرداد1403 , 1021ร
265 , 3مرداد1403 , 1021ร
یک روز میآیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم، ولی چشم انتظارت نیستم.
شبزنده داری می کنی،تا صبح زاری می کنی
تو بیقراری می کنی ، من بیقرارت نیستم.
یک روز میآیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین ، مست و خمارت نیستم.
پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی ، نو می شوی ، من در بهارت نیستم.
زنگارها را شستهام دور از کدورتهای دور
آیینهای رو به توام ، اما کنارت نیستم.
دور دلم دیوار نیست ، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست ، امنم ، حصارت نیستم.
یک روز میآیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم، ولی چشم انتظارت نیستم.
شبزنده داری می کنی،تا صبح زاری می کنی
تو بیقراری می کنی ، من بیقرارت نیستم.
یک روز میآیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین ، مست و خمارت نیستم.
پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی ، نو می شوی ، من در بهارت نیستم.
زنگارها را شستهام دور از کدورتهای دور
آیینهای رو به توام ، اما کنارت نیستم.
دور دلم دیوار نیست ، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست ، امنم ، حصارت نیستم.
۶.۴k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳