آن چیست که چون دلهره افتاده به جانم

آن چیست که چون دلهره افتاده به جانم
حال همه خوب است- من اما نگرانم

در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر
مثل خوره افتاده به جانم که بمانم

چیزی که میان من و تو نیست غریبی ست
صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟!

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت
اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

از سایه سنگین تو من کمترم آیا؟!
بگذار به دنبال تو خود را بکشانم

ای عشق...! مرا بیشتر از پیش بمیران
آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم...
دیدگاه ها (۶)

دلم کمی تو می خواهددر جاده ای دونفره...در کلبه ای چوبیکنار ش...

ڪاش یک نفر باشدبـدون هیچ توضیح اضافه ای تمام نگفته هایت را ا...

بی وقفه مهربان باش.....!روزی کسی می آید که در جیبهایشهر چقدر...

بزن ﺑﺎﺭﺍﻥﻫﻮﺍ ﺍﺑﺮﯾﺴﺖﻧﻔﺲ ﺑﺎﻻ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪﺑﺰﻥ ﺑﺎﺭﺍﻥﻧﻮﺍﺯﺵ ﮐﻦ ﺗﻦ ﺭﻧﺠﻮﺭ...

رفتم از شهرِ تو هرگز نگرانم نشدی ،سوختم در غم و پیگیرِ جهانم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط