بعدمدتها دده بودمش

بعدمدتها ديده بودمش
خيلي عوض شده بود
ازون همه شور و شيطنت غيرقابل كنترل هيچ خبري نبود
الان جلو روم يه دختر بيست و چندساله ولي با ظاهري كاملا خانمانه و سنگين بود
كم حرف شده بود
از چشماي شيطونشم خبري نبود
خلاصه كه كلا عوض شده بود
نشستم پيشش و شروع كرديم به حرف
وقتي ميوه تعارفش كردم اولين چيزي كه برداشت خرمالو بود
چشام باز شد
بش گفتم ادم شدي ميوه ميخوري، توكه از خرمالو خيلي متنفر بودي!!!
ديدم خنديد وشروع كرد به خوردن
بش گفتم چته رفيق،بريز بيرون، چيه داستان
خيلي مظلوم وبي مقدمه گفت او خيلي خرمالو دوس داشت، خيلي خوشگل ميخورد
هرموقع خرمالو ميبينم يادش ميفتم
با تمام نفرتم ازين ميوه ميخورمش، دهنم گس ميشه، مغزم گس ميشه، روحمم گس ميشه...
تو دلم گفتم هي رفيق من، عاشق ميوه چه فصلي هم شدي، پاييزه و خرمالوش، پاييزه و خاطراتش، پاييزه و تنهايياش، پاييز عاشقت كرد، پاييزم ولت كرد، توام با چه چيزي عشق بازي ميكني...)
بش گفتم بعد ازينهمه سال هنوزم دوسش داري؟
گفت ميشه يكي ديگه بردارم؟
بغض كرد
بغض كردم..
دیدگاه ها (۱)

#امشب_عاشقانه_هایم_را_بنوشفردا خاطره می شوند لابلای ای کاشها...

#جان_دل#ارامشممن تو را لابه لای تمام عاشقانه های دنیا پنهان ...

هركسی در رابطه‌اش تا يكجايی پيش قدم ميشودتو حرف نميزنی او مي...

بیا لباس هم باشیم ودکمه دکمه روی تن هم بوسه بدوزیمدلم می خوا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط