پارت
پارت ۴
.... ویو جونگکوک....
از پدرم متنفرم، ازش بدم میاد. بخاطر پول مسخره حاضر شد منو به لوسیفر بده. جانشین لوسیفر هم حتما یه پسر چاق زشت، بد قواره هست.
.... نویسنده....
همونطور که جونگکوک با خودش صحبت میکرد به راه رو ای که پدرش منتظرش بود رسید. وقتی چشمای پدرش به جونگکوک افتاد حیرت و شگفتی و تحسین توی چشمانش موج میزد.(پدر جونگکوک رو پ. ک مینویسم)
پ. ک: واقعا زیبا شدی پسرم، الحق که برازنده جانشین لوسیفر هستی.
جونگکوک با حرفی که پدرش زد تعجب کرد ولی چیزی نگفت و فقط دستش رو دور دست پدرش حلقه کرد و از پله ها پایین رفتن.
همهمه ای به پا بود. همه وقتی چشمشان به جونگکوک افتاد ساکت شدن. اون پسر به قدری زیبا بود که همه رو مجذوب خودش کرده بود.
بعضی ها با تحسین، بعضی ها با حسرت و بعضی ها با نفرت نگاهش میکردن.
وقتی به جایگاه رسید دست شخصی به سمتش دراز شد. جونگکوک فکر نمیکرد که همسر ایندش اینقدر جذاب باشه. دستش رو از بازوی پدرش جدا کرد و به دست جانشین داد.
حالا معنی حرف پدرش رو متوجه شده بود. وقتی درست رو به روی جانشین قرار گرفت چشماش از چشمای سردی عبور کرد. اون چشم ها بی اندازه سرد و پوچ بود اما هیچ چیز از زیبایی چشمانش کم نکرده بود.
..... ویو تهیونگ.....
اه چقدر طولش میدن. این یونگیم که یه سره ور میزنه ول کن نیس. صدای جمعیت خیلی زیاد بود در صورتی که میتونستی شنواییت رو از دست بدی.
یهو جمعیت ساکت شد. اخیش بلاخره سکوت. به سمت پله ها برگشتم و با اون فرشته رو به رو شدم. نمیخوام اعتراف کنم ولی حق با یونگی و نامجون بود. اون پسر واقعا زیبا بود. به سمت یونگی برگشتم که با نگاهی دیدی گفتم نگاهم میکرد. چشم غره ای بهش رفتم. وقتی اون فرشته بهم رسید. دستمو دراز کردم تا بگیرتش. سعی کردم نگاه سرد و پوچمو حفظ کنم و البته موفق هم شدم.
___________________________
سلاممم فندوقا🤗
بلاخره پارت دادم😂
یه نکته راجب این فیک بگم ک، اونا عروسیاشون خیلی متفاوته و یه سری اداب دارن که احتمالا برای شما عجیبه.
خب بریم سراق شرطا.
چون خیلی دور پارت گذاشتم این پارت شرط نداره و پارت بعدیشم براتون میزارم.
.... ویو جونگکوک....
از پدرم متنفرم، ازش بدم میاد. بخاطر پول مسخره حاضر شد منو به لوسیفر بده. جانشین لوسیفر هم حتما یه پسر چاق زشت، بد قواره هست.
.... نویسنده....
همونطور که جونگکوک با خودش صحبت میکرد به راه رو ای که پدرش منتظرش بود رسید. وقتی چشمای پدرش به جونگکوک افتاد حیرت و شگفتی و تحسین توی چشمانش موج میزد.(پدر جونگکوک رو پ. ک مینویسم)
پ. ک: واقعا زیبا شدی پسرم، الحق که برازنده جانشین لوسیفر هستی.
جونگکوک با حرفی که پدرش زد تعجب کرد ولی چیزی نگفت و فقط دستش رو دور دست پدرش حلقه کرد و از پله ها پایین رفتن.
همهمه ای به پا بود. همه وقتی چشمشان به جونگکوک افتاد ساکت شدن. اون پسر به قدری زیبا بود که همه رو مجذوب خودش کرده بود.
بعضی ها با تحسین، بعضی ها با حسرت و بعضی ها با نفرت نگاهش میکردن.
وقتی به جایگاه رسید دست شخصی به سمتش دراز شد. جونگکوک فکر نمیکرد که همسر ایندش اینقدر جذاب باشه. دستش رو از بازوی پدرش جدا کرد و به دست جانشین داد.
حالا معنی حرف پدرش رو متوجه شده بود. وقتی درست رو به روی جانشین قرار گرفت چشماش از چشمای سردی عبور کرد. اون چشم ها بی اندازه سرد و پوچ بود اما هیچ چیز از زیبایی چشمانش کم نکرده بود.
..... ویو تهیونگ.....
اه چقدر طولش میدن. این یونگیم که یه سره ور میزنه ول کن نیس. صدای جمعیت خیلی زیاد بود در صورتی که میتونستی شنواییت رو از دست بدی.
یهو جمعیت ساکت شد. اخیش بلاخره سکوت. به سمت پله ها برگشتم و با اون فرشته رو به رو شدم. نمیخوام اعتراف کنم ولی حق با یونگی و نامجون بود. اون پسر واقعا زیبا بود. به سمت یونگی برگشتم که با نگاهی دیدی گفتم نگاهم میکرد. چشم غره ای بهش رفتم. وقتی اون فرشته بهم رسید. دستمو دراز کردم تا بگیرتش. سعی کردم نگاه سرد و پوچمو حفظ کنم و البته موفق هم شدم.
___________________________
سلاممم فندوقا🤗
بلاخره پارت دادم😂
یه نکته راجب این فیک بگم ک، اونا عروسیاشون خیلی متفاوته و یه سری اداب دارن که احتمالا برای شما عجیبه.
خب بریم سراق شرطا.
چون خیلی دور پارت گذاشتم این پارت شرط نداره و پارت بعدیشم براتون میزارم.
- ۳.۷k
- ۲۴ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط