دیروز وقتی کنارت بودم

دیروز وقتی کنارت بودم
احساس پرنده ای را داشتم که در کنار آدم ها
امنیتی وصف ناپذیر داشت!
احساس گلی را که چیده نشد
و جاماند از گلفروشی ها و گلدان های بلورین
حس می کردم درختی خوشبختم
که جاده، دیگر از او عبور نخواهد کرد
و گاه خودم را رودی آزاد می دیدم
بی هیچ  سد و معبری...
دیروز وقتی کنارت بودم 
چون جشنِ روزهایِ استقلال،
احساس شادمانی می کردم!
چون بزرگداشت سربازی ملی، احساس غرور
و طالع ام به شکلی ستودنی 
داشت رقم می خورد 
چه خوب که یافتمت
دیروز احساس آدمی را داشتم 
که حالا،  آدمیان را دوست دارد
و عشق بی آنکه بفهمم 
اندوه و تنهایی ام را
سرزنش کنان
به دور دست ها فرستاده بود.

 

"حمید جدیدی"
دیدگاه ها (۱)

عاشق که می‌شویقشنگ می‌شوی!قشگ مثلِ روزهایِ آفتابیروزهایی که ...

بوسیدمشفراتر از لب‌ها حتیزبان با زبان درآمیختتا حرف‌ها در گل...

نامه هایت در صندوق پستی منکبوترانی خانگی اندبی تاب خفتن در د...

فصل دوم"قدم‌زدن در کهکشانِ "بی خیال،آسمون همچنا تاریک بود، ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط