برف می بارید و ما آرام

برف می بارید و ما آرام،
گاه تنها، گاه با هم، راه می رفتیم.
چه شکایت های غمگینی که می کردیم،
یا حکایت های شیرینی که می گفتیم.
هیچکس از ما نمی دانست
کز کدامین لحظه شب کرده بود این باد برف آغاز.
هم نمی دانست کاین راه خم اندر خم
بکجامان می کشاند باز.
•شعر از شاملو
دیدگاه ها (۰)

حسی که گفتم شاید با کمی قدم زدن ، بگذرد؛مرا وسط خیابان به گر...

حق 👌🤣🤣

منتظر نمانید👌🌹

عزت نفس داشته باش👌👌🌹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط