تمام کوچه را رفتم شبی بازو به بازویت
تمام کوچه را رفتم شبی بازو به بازویت
دلم میخواست خان باشی و من پهلو به پهلویت...
تصور کن کنار حوض بعد از ظهر، ماهیها...
تو صحبت میکنی من سرنهادم روی زانویت
بهشت آغوش امن توست وقتی غصههایم را
بغل وامیکنی و میسپارم دل به جادویت
پر از آرامشم وقتی که انگشتات در موهام
مرا هی میبرد تا چشمه های زیر ابرویت
حسادت میکنم حتی به گلهای متکایی
که چون پیچ امینالدوله میپیچند در مویت
تنت را مرمر از جنس خداوندی تراشیدند
که خود هم مانده در اعجاز چشمان پری خویت
برایم زندگی چیزی بجز این با تو بودن نیست
قدم بردار دنیا را بیام بازو به بازویت!!
دلم میخواست خان باشی و من پهلو به پهلویت...
تصور کن کنار حوض بعد از ظهر، ماهیها...
تو صحبت میکنی من سرنهادم روی زانویت
بهشت آغوش امن توست وقتی غصههایم را
بغل وامیکنی و میسپارم دل به جادویت
پر از آرامشم وقتی که انگشتات در موهام
مرا هی میبرد تا چشمه های زیر ابرویت
حسادت میکنم حتی به گلهای متکایی
که چون پیچ امینالدوله میپیچند در مویت
تنت را مرمر از جنس خداوندی تراشیدند
که خود هم مانده در اعجاز چشمان پری خویت
برایم زندگی چیزی بجز این با تو بودن نیست
قدم بردار دنیا را بیام بازو به بازویت!!
۴۴۷
۰۶ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.