ادامع پست قبلی
ادامع پست قبلی:)
ولی اوناقرار نبود که با هم باشن چون دختره نمی تونست با کسی باشه .وجدانش قبول نمی کرد ..
یه مدت با هم حرف می زدن.درد دل می کردن..غماشونو به هم می گفتن🥀 اگه یه روز با هم حرف نمی زدن دلاشون درد می گرفت..ولی یه روز داداش دختره فهمید که خواهرش با یه پسر حرف میزنع..🥀دیگه نذاشت .دیگه دختره ناامید شده بود.خاست خودکشی کنه ولی یاد حرف پسره افتاد که گفت اگه منو دوس داری دیگه این کارو با خودت نکن ..🚶🥀
نزدیک دو ماهی گذشت..
دختره دوباره یه راه پیدا کرده بود که با پسر حرف بزنع
ولی پسره نبود تا اینکه بعد یه هفته خودش به دختر پیام داد
گفت میخوام یه چیزی بهت بگم🖤دختره گفت من دیگه نمیخوامت.برو💔!;-)....
ولی پسره با خودش گفت حتمی از دستم دلخوره پس شروع کرد به منت کشیدن و ناز کشیدن دخترع
دختره یکم آروم شد .اونم گفت من مریضم ..دارم میمیرم
یه پام لب گوره .هر لحظه امکان دارع که بمیرم💀🖤دختر باورش نشد..گفت شوخی می کنی
پسر گفت به جون تو...!-)🖤🥀گفت اومدم ازت خدافظی کنم که حلالم کنی.دختر خیلی گریه کردد
مغزش توان درک کردنشو نداشت..🥀
پسره گفت می خوام یه چیزی بهت بگم..یه حقیقت...
من از بچگی نامزد داشتم.بابام و مامانم از بچگی منو نمی خواستن
تو سن ۷سالگی مامان بابام از هم طلاق گرفتن و منو فراموش کردن🚶
تو ۱۰ سالگی هر دوشون دوباره با یکی دیگه ازداج کردن💟
تو ۱۲ سالگی عاشق یکی شد.ولی اون سرطان گرفت و مُرد💔
تو ۱۵ سالگی باباش فهمید زن دومش پسره رو اذیت می کنع اونم طلاق داد..
ویه چیز دیگه،..)--
اون پسر از بچگی نامزد داشت.باباش یکی رو براش نشون کرده بود.و قرار بود با هم از دواج کنن
پسره گفت دلیش اینه که بهت نگفتم که از بچگی نامزد داشتم این بود که....دوست داشتم ..نمیخواستم از دستت بدم ولی الان دارم از دستت میدم
چون دارم میمیرم.حلالم کن عشق مجازی〰️🙃🖤
پسره گفت که ازت می خوام داستان زندگیمو بنویسی..بعد از اینکه مُردم🧟♂️🙌🖤
و الانم من درخاست عشقمو رد نکردم
و داستان پسری که یه روز خوش ندید تو زندگیش
دوستان این داستان کامل نیست
زندگی پسری که زیاد بزرگ نبود ولی قلبش پیر شده بود و مُرد🖤
من فقط خاستم که درخاستشو برآورده کنم
همین..)-💔🥺
#خاص #جذاب #هنر_عکاسی #wallpaper #ایده #مچکرم_من #طبیعت #عکس_نوشته #خلاقیت #عکس #هنری
ولی اوناقرار نبود که با هم باشن چون دختره نمی تونست با کسی باشه .وجدانش قبول نمی کرد ..
یه مدت با هم حرف می زدن.درد دل می کردن..غماشونو به هم می گفتن🥀 اگه یه روز با هم حرف نمی زدن دلاشون درد می گرفت..ولی یه روز داداش دختره فهمید که خواهرش با یه پسر حرف میزنع..🥀دیگه نذاشت .دیگه دختره ناامید شده بود.خاست خودکشی کنه ولی یاد حرف پسره افتاد که گفت اگه منو دوس داری دیگه این کارو با خودت نکن ..🚶🥀
نزدیک دو ماهی گذشت..
دختره دوباره یه راه پیدا کرده بود که با پسر حرف بزنع
ولی پسره نبود تا اینکه بعد یه هفته خودش به دختر پیام داد
گفت میخوام یه چیزی بهت بگم🖤دختره گفت من دیگه نمیخوامت.برو💔!;-)....
ولی پسره با خودش گفت حتمی از دستم دلخوره پس شروع کرد به منت کشیدن و ناز کشیدن دخترع
دختره یکم آروم شد .اونم گفت من مریضم ..دارم میمیرم
یه پام لب گوره .هر لحظه امکان دارع که بمیرم💀🖤دختر باورش نشد..گفت شوخی می کنی
پسر گفت به جون تو...!-)🖤🥀گفت اومدم ازت خدافظی کنم که حلالم کنی.دختر خیلی گریه کردد
مغزش توان درک کردنشو نداشت..🥀
پسره گفت می خوام یه چیزی بهت بگم..یه حقیقت...
من از بچگی نامزد داشتم.بابام و مامانم از بچگی منو نمی خواستن
تو سن ۷سالگی مامان بابام از هم طلاق گرفتن و منو فراموش کردن🚶
تو ۱۰ سالگی هر دوشون دوباره با یکی دیگه ازداج کردن💟
تو ۱۲ سالگی عاشق یکی شد.ولی اون سرطان گرفت و مُرد💔
تو ۱۵ سالگی باباش فهمید زن دومش پسره رو اذیت می کنع اونم طلاق داد..
ویه چیز دیگه،..)--
اون پسر از بچگی نامزد داشت.باباش یکی رو براش نشون کرده بود.و قرار بود با هم از دواج کنن
پسره گفت دلیش اینه که بهت نگفتم که از بچگی نامزد داشتم این بود که....دوست داشتم ..نمیخواستم از دستت بدم ولی الان دارم از دستت میدم
چون دارم میمیرم.حلالم کن عشق مجازی〰️🙃🖤
پسره گفت که ازت می خوام داستان زندگیمو بنویسی..بعد از اینکه مُردم🧟♂️🙌🖤
و الانم من درخاست عشقمو رد نکردم
و داستان پسری که یه روز خوش ندید تو زندگیش
دوستان این داستان کامل نیست
زندگی پسری که زیاد بزرگ نبود ولی قلبش پیر شده بود و مُرد🖤
من فقط خاستم که درخاستشو برآورده کنم
همین..)-💔🥺
#خاص #جذاب #هنر_عکاسی #wallpaper #ایده #مچکرم_من #طبیعت #عکس_نوشته #خلاقیت #عکس #هنری
- ۷.۵k
- ۲۴ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط