قسمت دوازدهم

قسمت دوازدهم
گروهی که در دانشگاه قبول شده بودیم معروف شده بودیم به گروه "فرج صمپزوف "که اول فامیل هر کداممان را گذاشته بودیم بر سر این حروف اختصاری، ۸ تا از بچه‌های قمی که به صورت گروهی وارد دانشگاه می‌شدیم، آن هم نه به صورت طولی ، یا دو_ سه نفر با هم، بلکه سعی می‌کردیم به صورت عرضی، آن هم با یک اقتداری وارد شویم.
گاهی این برنامه را می‌ریختیم برای عرض اندام جلوی برخی از گروه‌های چپ و مارکسیست یا فدایی خلق که در دانشگاه فعال بودند. چون می‌دانستند این گروه یک عده بچه‌های با انگیزه و فعال و انقلابی هستند. خدا هم هیبتی از ما در دلشان انداخته بود که سبب می‌شد بعدها جذب ما بشوند.
محسن از جمله افراد ما بود که با این گرایش‌ها به راحتی احوالپرسی می‌کرد و گرم می‌گرفت. می گفت باید سعی کنیم این بچه‌ها را جذب خودمان کنیم.
از دوستان شهید
..... ادامه دارد.
#برگی_از_خاطرات_شهید_محسن_فخری_زاده
#شهید_محسن_فخری_زاده
#فخر_ایران_زمین
#فخری_زاده_فخر_ایران
دیدگاه ها (۰)

هر خانه یک پرچم ، صلی الله علیک یا ابا عبدالله

‏امروز یک هواپیمای فوق سبک VL۳ بر فراز شهر تهران و به دور بر...

میخواید بریم انگلیس زندگی کنیم جای آلمان

چه آلمانی شد

نسیمی سرد پرد هارا تکان میداد.روشنی داخل اتاق وجود نداشت بجز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط