کودکی باپاهای برهنهبر روی برفها ایستاده بود
کودکی با پاهای برهنه بر روی برفها ایستاده بود
و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد!
زنی در حال عبور او را دید . او را به داخل فروشگاه برد و
برایش لباس و کفش و کلاه خرید و گفت:
مواظب خودت باش کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟
زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم
کودک گفت:می دانستم با او نسبت دارید
و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد!
زنی در حال عبور او را دید . او را به داخل فروشگاه برد و
برایش لباس و کفش و کلاه خرید و گفت:
مواظب خودت باش کودک پرسید: ببخشید خانم شما خدا هستید؟
زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم
کودک گفت:می دانستم با او نسبت دارید
- ۲۹
- ۲۳ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط