باردگر آن مه رخ زیبا برآمد

باردگر آن مه رخ زیبا برآمد
از خانه چو خورشید به هر پا برآمد

در آرزوی روی و لبش چشم و دل من
دریا شد و سودای تو دریا برآمد

تا چشم تو بر نرگس مخمور تو افتاد
صد شور ز هر گوشه به غوغا برآمد

تا آتش رخسار تو در سینه فرو شد
صد شعله ز هر لاله حمرا برآمد

سودای تو از سینه به هر کوی که افگند
از خاک همه لولو لالا برآمد

در باغ رخت سنبل جان تا بنشاند
آوازه خوبی تو از جا برآمد

در آرزوی روی تو هر صبحدمم دوش
آهی ز جگر برزد و غوغا برآمد

بر خاک درت روی نهادیم به خواری
هر روز ز خاک در تو ناچار برآمد
دیدگاه ها (۰)

پنهان مشو که روی تو بر ما مبارکستنظاره تو بر همه جان‌ها مبار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط