درد عشقی کشیده ام که فقط هر که باشد دچار می فهمد

درد ِعشقی کشیده ام که فقط ، هر که باشد دچار می فهمد
مرد ، معنای غصّه را وقتی ، باخت پای قمار می فهمد

بودی و رفتی و دلیلش را ، از سکوتت نشد که کشف کنم
شرح ِ تنهایی مرا امروز ، مادری داغدار می فهمد

دودمانم به باد رفت امّا ، هیچ کس جز خودم مقصّرنیست
مثل یک ایستگاه ِمتروکم ، حسرتم را قطار می فهمد

خواستی باتمامِ بدبختی ، روی دستِ زمانه باد کُنم
درد آوارگیِ هر شب را ، مُرده ی بی مزار می فهمد

هر قدم دورتر شدی از من ، ده قدم دورتر شدم از او
علّت شکّ سجده هایم را ، « مهُرِرکعت شمار» می فهمد !

قبلِ رفتن نخواستی حتّی ، یک دقیقه رفیقِ من باشی
ارزش یک دقیقه را تنها ، مُجرمِ پای دار می فهمد

شهر ، بعد از تو در نگاهِ من ، با جهنّم برابری می کرد
غربتِ آخرین قرارم را ، آدم ِ بی قرار می فهمد

انتظارِمن ازتوانِ تو ، بیشتر بود ، چون که قلبم گفت :
بس کن آخر ! مگرکسی که نیست ، چیزی ازانتظارمی فهمد ؟
دیدگاه ها (۳)

← ﻣــــــــــا ت‍ــــــــــو ﻓِــڪْر این‍ــــــــیم رو ﺳَــن...

ﮔــــﺎﻫــﯽ …ﻓﻘـــﻂ ﺍﺯ ﮐـــﻞ ﺩﻧﯿــــــﺎﺩﻟﺖ ﯾﮑـــﯽ ﺭﺍ ﻣـﯽ ﺧـــ...

گاهـــــی " دلت " ... از سن و ســـــالت مـــــی گیر...

هـر روز ، خـطـ خـطے هـآیـمـ ، بے معـنے تـر از دیـروز مے شـون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط