آشفته و خوی رده و خندان لب و مست

، آشفته و خوی كرده و خندان لب و مست

پیرهن چاك و غزل خوان و سُراهی در دست

نرگسش عربده جوی و لبش افسوس كنان

نیمه شب دوش به بالینِ من آمد بنشست

سر فراگوشِ من آورد به آواز حزین

گفت: ای عاشق دیرینه ی من! خوابت هست؟

عاشقی را كه چنین باده ی شبگیر دهند

كافرِ عشق بود گر نشود باده پرست

برو ای زاهد و بر دُردكشان خرده مگیر

كه ندادند جز این تحفه به ما روز الست

آنچه او ریخت به پیمانه ی ما نوشیدیم

اگر از خمر بهشت است وگر باده ی مست

خنده ی جامِ می و زلفِ گره گیر نگار

ای بسا توبه كه چون توبه ی حافظ بشكست
دیدگاه ها (۱)

ای لحظه ی شیرین مستی..برمن فراموشی بیار.....

پیغام بهاره رهنما برای مردم شریف#لر👌

دستانم بوی گل می دادبه جرم چیدن گلبه کویرم تبعیدم کردند ویک ...

#بارون_دریا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط