توصیف در رمان نویسی / چقدر باید از توصیف استفاده کرد / چگ
توصیف در رمان نویسی / چقدر باید از توصیف استفاده کرد / چگونه توصیفات ریزبینانه تر و مفصل تری بنویسیم ؟/
توصیف بیش از حد نه تنها نمی تواند کمکی به رمان بکند بلکه می تواند باعث دلزدگی خواننده شود. خواننده دوست دارد رمان رو به جلو حرکت بکند. یعنی جریان حوادث و کنش شخصیت ها را ببیند.
توصیف یعنی نوشتن تصاویر ثابت که حرکتی ندارد.(مثل دوران ابتدایی و دبیرستان که باید یه تصویر رو توصیف میکردیم)
شما یکبار می توانی بنویسی:
مرد خودکار را برداشت و روی کاغذ یادداشتی برای لیلا نوشت.
یا اینکه با توصیفات بیشتر بنویسی:
مرد خودکار آبی را که توی جامدادی سفالی کنار میز بود برداشت و به آهستگی و با حرکات ماهرانه ی قلم روی کاغذ سفید مشغول نوشتن شد. مهتاب از شیشه ی پنجره به روی میز می تابید و سایه ی دست مرد روی کاغذ می افتاد. با تامل بسیار نامه ای برای لیلا نوشت.
این شما هستی که باید تشخیص بدهی اشاره به آبی بودن و ظریف بودن خودکار یا محل جامدادی ضرورتی دارد یا نه؟ کمکی به شناخت شخصیت و پیشبرد رمان می کند یا نه؟ یا صرفا می خواهید با توضیح دادن توصیف بیشتری بنویسید . گاهی لازم هست برای فضاسازی به سراغ توصیف رفت. اما هر چیزی به اندازه ان خوب است ..
از هر ایده ای باید به اندازه ظرفیتش انتظار داشت. از یک دانه ی گندم نمی شود در هر برداشت یک کامیون گندم به دست آورد. مگر اینکه همان بار اول دانه های بسیاری بکاریم. باید برگردیدم به سروقت طرح رمان. لاغری بیش از حد رمان مربوط به طرح هست و نه توصیف.
اگر واقعا احساس می کنید که به توصیف کردن نیاز دارید و از عهده نوشتن توصیف بر نمی آیید راهکارش این هست که:
تمامی حواس تان را به کار بیاندازید. بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی، لامسه. و وقتی در یک موقعیت از داستان قرار گرفتید از تمامی حواس برای توصیف استفاده کنید.
مثلا همان نمونه ی بالا را می توانیم به این شکل بنویسیم:
پاهایش را از کف سرد زمین جمع کرد. طعم تلخ چایی سرد در دهنش بود. به رفتن لیلا فکر میکرد و تلخی بیشتر میشد. بوی کهنگی کاغذهای پیش رو حالش را بد میکرد. انگار در میان انباری از روزنامه باطله است. روزنامه هایی که خبر رفتن لیلا را تیتر یک زندگی اش کرده بودند. دست هایش را در تاریکی روشنی اتاق نگاه کرد. سفید سرد و بی روح بود. بین ده ها خودکار و مداد در جامدادی کدام را بر می داشت؟ لیلا چه رنگی دوست داشت؟ آبی یا مشکی؟سرش تیر کشید. دست انداخت و خودکار آبی را از توی جامدادی بیرون کشید..
بنابراین در صورت لزوم برای نوشتن توصیفات بیشتر میتوانید از تمامی حواس تان استفاده نمایید.
سخن از خودم : (سلنا)
به خاطر ظرفیت متنی که باید بزاریم نمیتونم چیز زیادی بگم..امیدوارم از این قسمت خوشتون اومده باشه
توصیف بیش از حد نه تنها نمی تواند کمکی به رمان بکند بلکه می تواند باعث دلزدگی خواننده شود. خواننده دوست دارد رمان رو به جلو حرکت بکند. یعنی جریان حوادث و کنش شخصیت ها را ببیند.
توصیف یعنی نوشتن تصاویر ثابت که حرکتی ندارد.(مثل دوران ابتدایی و دبیرستان که باید یه تصویر رو توصیف میکردیم)
شما یکبار می توانی بنویسی:
مرد خودکار را برداشت و روی کاغذ یادداشتی برای لیلا نوشت.
یا اینکه با توصیفات بیشتر بنویسی:
مرد خودکار آبی را که توی جامدادی سفالی کنار میز بود برداشت و به آهستگی و با حرکات ماهرانه ی قلم روی کاغذ سفید مشغول نوشتن شد. مهتاب از شیشه ی پنجره به روی میز می تابید و سایه ی دست مرد روی کاغذ می افتاد. با تامل بسیار نامه ای برای لیلا نوشت.
این شما هستی که باید تشخیص بدهی اشاره به آبی بودن و ظریف بودن خودکار یا محل جامدادی ضرورتی دارد یا نه؟ کمکی به شناخت شخصیت و پیشبرد رمان می کند یا نه؟ یا صرفا می خواهید با توضیح دادن توصیف بیشتری بنویسید . گاهی لازم هست برای فضاسازی به سراغ توصیف رفت. اما هر چیزی به اندازه ان خوب است ..
از هر ایده ای باید به اندازه ظرفیتش انتظار داشت. از یک دانه ی گندم نمی شود در هر برداشت یک کامیون گندم به دست آورد. مگر اینکه همان بار اول دانه های بسیاری بکاریم. باید برگردیدم به سروقت طرح رمان. لاغری بیش از حد رمان مربوط به طرح هست و نه توصیف.
اگر واقعا احساس می کنید که به توصیف کردن نیاز دارید و از عهده نوشتن توصیف بر نمی آیید راهکارش این هست که:
تمامی حواس تان را به کار بیاندازید. بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی، لامسه. و وقتی در یک موقعیت از داستان قرار گرفتید از تمامی حواس برای توصیف استفاده کنید.
مثلا همان نمونه ی بالا را می توانیم به این شکل بنویسیم:
پاهایش را از کف سرد زمین جمع کرد. طعم تلخ چایی سرد در دهنش بود. به رفتن لیلا فکر میکرد و تلخی بیشتر میشد. بوی کهنگی کاغذهای پیش رو حالش را بد میکرد. انگار در میان انباری از روزنامه باطله است. روزنامه هایی که خبر رفتن لیلا را تیتر یک زندگی اش کرده بودند. دست هایش را در تاریکی روشنی اتاق نگاه کرد. سفید سرد و بی روح بود. بین ده ها خودکار و مداد در جامدادی کدام را بر می داشت؟ لیلا چه رنگی دوست داشت؟ آبی یا مشکی؟سرش تیر کشید. دست انداخت و خودکار آبی را از توی جامدادی بیرون کشید..
بنابراین در صورت لزوم برای نوشتن توصیفات بیشتر میتوانید از تمامی حواس تان استفاده نمایید.
سخن از خودم : (سلنا)
به خاطر ظرفیت متنی که باید بزاریم نمیتونم چیز زیادی بگم..امیدوارم از این قسمت خوشتون اومده باشه
۱۰.۹k
۲۸ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.