کلمات از من گریختهاند

-کلمات از من گریخته‌اند
انگار که تنم جنگلی‌ست مانده در آتش،
و واژه‌ها، آهوانی وحشت‌زده که راهی برای ماندن نمی‌بینند.


#دلنویس





آدم ‌ها گاهی می‌شکنند...
ولی این طوری نیست که شکستن‍‍‌شان
صدای تِق داشته باشد...
و همه بفهمند که فلانی...
فلان ‌روز...
فلان ‌جا شکست!...
‍‍شکستن آدم‌ها را شاید فقط بشود دیـد...
از خنده‌های یهویی شان که
وسط جمع تحویل اطرافیان می‌دهند...
یا حتی توی آینه به خودشان...
از تعداد موهای سفیدشان که
یهو در گوشه‌ ای از سرشان پیدا میشود...
و شاید هم از قیافه‌شان که کمرنگ‌تر می‌شود.
و خودشان که هر چه پرهیاهوتر می‌شوند
در ظاهر...
در کنج‌شان بیشتر چال‌ می‌شوند...
و بی‌صداتر و آرام‌تر از همیشه‌شان...
‍‍شکستن آدم‌ها را نمی‌شود شنید
می‌شود "دیــد"...
که فلانی نه دیگر مثل قبلش...
و نه دیگر مثل خودش...
هیچ کدام نیست...


#گمشده_درشهر_خیال
#شخصی_دخترونه_ستاره

#Setareh_baroon
#Hamisheh_sabz
#Mistress_of_the_Moon
دیدگاه ها (۰)

جرأت می‌خواهد، هر روز مقابل روزگار بایستی، ابرهای ناامیدی اش...

خدا می‌داند چند نفر از ما فقدان هیجان زندگی‌مان را با صدای ب...

منتظر آسانسور ایستاده بودیم، سلام و احوالپرسی که کردم انگار ...

عشق اگر عشق باشد ریشه‌اش مثل درخت گردو چنان در جان زمین پنجه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط