حال تهوع میگیری اگر بدانی

حالِ تهوع میگیری ... اگر بدانی
که یک مارِ بزرگ بلعیده ام
چنبره زده گوشه دلم
نیش میزند به محرمانه‌ترین حرف‌هایِ ما
به خاطراتِ ما
دچارِ خوفِ میشوی
اگر بدانی
چیزی مثلِ یک گودالِ بزرگ مرا بلعیده است
مثلِ تاریکی‌ محض
سکوتِ مطلق ... شب ... شب ... شب
و من چنبره می‌‌زنم رویِ تمامِ خاطراتی که ... دیگر با تو ندارم
خوش به حالِ مار
تنها موجودیست که پیچ و تابش از درد نیست


از این تلخ تر نمی‌‌شد نوشت!!!!!!!!
دیدگاه ها (۳)

ذهن بیمار بیمار استجای زنجیر کردندختران و زنان پاک سرزمینم ...

آنگاه که مردبر دوش زنی تکیه نـکند به فلج اطفالمبتلا می شود ب...

می گویندحرف ها هم پا دارندپاهای بزرگی که گاهی جایشان راروی د...

ﺭﺩ ﻛﻪ ﻣﻲ ﺷﺪﻱﻗﻠﺒﻢ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻲ ﺗﭙﻴﺪﻣﻦ ﺧﻮﺵ اﻗﺒﺎﻝ ﺗﺮﻳﻦ ﻧﻌﺶ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻨﻢ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط