گر چه دوری ز برم همسفر جان منی

گر چه دوری ز برم همسفر جان منی
قطره یِ اشکی و در دیده یِ گریان منی

در دل شب منم و یاد تو و گوهر اشک
همره اشک تو هم بر سر مژگان منی

دست هجران تو سامان مرا بر هم ریخت
باز گرد ای که امید من و سامان منی

این مپندار که نقش تو رود از نظرم
خاطرت جمع که در خواب پریشان منی

در شب بی کسی ام یاد تو مهتاب منست
خود چراغی تو و در شام غریبان منی

#مهدی_سهیلی
دیدگاه ها (۸)

.بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره...

هیچ چیز تغییر نکرد...عشقت...دوست داشتنت...قدم زدنای زیر بارو...

#سیدعلی_صالحی

کویر دشتی سبز بود تا اینکه رو به باران کرد و گفتدوستت دارم.....

تکپارتی دوباره باهم بذر عشقمون رو میکاریم …ایرپادت رو داخل گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط