جنگ اول جهانی در آستانه اتمام بود که در دل شبی تاریک و ه

«جنگ اول جهانی در آستانه اتمام بود که در دل شبی تاریک و هولناک سه سوار ترسناک که هر کدام شمشیر و شلاقی به بر داشتند به آرامی از دیوارهای شهر عبور کردند و به آن وارد شدند. یک سوار نامش قحطی، دیگری آنفلوانزای اسپانیایی و آخری وبا بود. طبقات فقیر، پیر و جوان، همچون برگ پائیزی در برابر حمله این سواران بی‌رحم فرو می‌ریختند. هیچ غذایی پیدا نمی‌شد، مردم مجبور بودند هرچه را که می توانستند بجوند و بخورند. به زودی گربه و سگ و کلاغ را نمی‌شد یافت. حتی موش‌ها نسلشان بر افتاده بود. برگ، علف و ریشه گیاه را مانند نان و گوشت معامله می‌کردند. در هر گوشه و کنار، اجساد مردگان بی‌کس و کار پراکنده بود. بعد از مدتی مردم به خوردن گوشت مردگان روی آوردند»

✍🏻محمدعلی جمالزاده درباره‌ی قحطی بزرگ ایران دقیقا ۱۰۰ سال قبل
دیدگاه ها (۰)

نارسیس نام جوان زیبایی است در اساطیر یونان که دختری به نام ا...

آویزی که از قطعات ستاره ای که 28.5 میلیون سال پیش با زمین بر...

راه حل دردسر ساز

حلقه ازدواج رومی، تقریبا قرن 3 بعد از میلاد- با من ازدواج کن

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط