همیشه از باروون متنفر بودم
همیشه از باروون متنفر بودم ...
حالا یه عصر پاییز تلخ وایستادم کنار پنجره ؛
دارم نگاش میکنم و من بد تر از اون میبارم...
ببین حال دلم خرابه ..
هرچقدر بباری منم پا به پات میبارم...
یاده یه تیکه از دکلمه علی میوفتم ...
_باز باران..
_باز می آید صدای چِک چِک غم..
_باز؛ ماتم..
_نمیدانم ..
_نمیفهمم ، کجای قطرهای بی کسی زیباست...
فک کن بغض کنی..
باروون بیاد بخوره به پنجره تو هم دلتنگ
باشی..
همه چی دست به دست هم دادن ..
تا این بغض لعنتی از پا بندازتت..
گریه کردن همیشه هم خوب نیس..
بعضی وقتا فقط به مردن قانع میشی...
حالا یه عصر پاییز تلخ وایستادم کنار پنجره ؛
دارم نگاش میکنم و من بد تر از اون میبارم...
ببین حال دلم خرابه ..
هرچقدر بباری منم پا به پات میبارم...
یاده یه تیکه از دکلمه علی میوفتم ...
_باز باران..
_باز می آید صدای چِک چِک غم..
_باز؛ ماتم..
_نمیدانم ..
_نمیفهمم ، کجای قطرهای بی کسی زیباست...
فک کن بغض کنی..
باروون بیاد بخوره به پنجره تو هم دلتنگ
باشی..
همه چی دست به دست هم دادن ..
تا این بغض لعنتی از پا بندازتت..
گریه کردن همیشه هم خوب نیس..
بعضی وقتا فقط به مردن قانع میشی...
- ۱.۶k
- ۱۵ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط