شعر
#شعر
#رشید
#بانو_زینب_کبری
سر زده از افق تار و سیاه کوفه
پشت کوهان، قمری، عارضه مکشوفه
موی ژولیده و جاری ز جبینش خوناب
رنگ رخسار پریده است به سان مهتاب
نیمی از عارض آن ماه درخشان می بود
نیم دیگر به پس ابر، فرو رفته کبود
پرتو جلوه او دل ز دو عالم می برد
جبروتش به خشوع همگان می افزود
از شعاع رخ او کوفه تاریک پگاه
شهر لرزان شد و در فکر از آن خشم نگاه
آن شب ظلمت و صیرورت آن ماه جمال
سیر می کرد علی وار در آفاق کمال
غایت جلوه او آیت اسم اعظم
آن امانت که نموده قد سروش را خم
زینب است این که از او جلوه کند جمع خصال
مظهر اسم جمال است و تجلی جلال
#محسن_رشید
شراب سرخ، ص 255
#رشید
#بانو_زینب_کبری
سر زده از افق تار و سیاه کوفه
پشت کوهان، قمری، عارضه مکشوفه
موی ژولیده و جاری ز جبینش خوناب
رنگ رخسار پریده است به سان مهتاب
نیمی از عارض آن ماه درخشان می بود
نیم دیگر به پس ابر، فرو رفته کبود
پرتو جلوه او دل ز دو عالم می برد
جبروتش به خشوع همگان می افزود
از شعاع رخ او کوفه تاریک پگاه
شهر لرزان شد و در فکر از آن خشم نگاه
آن شب ظلمت و صیرورت آن ماه جمال
سیر می کرد علی وار در آفاق کمال
غایت جلوه او آیت اسم اعظم
آن امانت که نموده قد سروش را خم
زینب است این که از او جلوه کند جمع خصال
مظهر اسم جمال است و تجلی جلال
#محسن_رشید
شراب سرخ، ص 255
۴۱۳
۱۰ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.