نصف شب بود ه ماشن سپاه به دنبالش آمد گفتم پسرم جا م

🌷نصف شب بود كه ماشين سپاه به دنبالش آمد. گفتم: پسرم كجا مي‌روي؟ گفت: قرار است به ييلاق جواهرده برويم. اما بعد از پانزده روز كه به خانه برگشت، در سر و بدنش جاي زخم بود. بعداً فهميدم كه در آن مدت، براي مبارزه با منافقان، به عملياتي در جنگل آمل رفته بود.

✍راوی مادرشهید

"شهید علی حسین تسخیری"


#امام_زمان #ماه_شعبان
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
╭❤️
╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
دیدگاه ها (۰)

یادت می آید آن روز، صد لاله چیده بودیآن دفعه هم تو از من زود...

‌‌🌺 سلام بر مهدی•°السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللّٰهِ و...

شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند ت...

🌷شما در قبال فرزندان و برادران و خواهران خود که آشنائی با اح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط