رمان یک اغوش گرم پارات7
رفتیم پایین صبحانه😋
نیکا،سلام روج عاشق
دیانا،قفه نانازم
نیکا،واااااااااااااااااا
دیانا،ااااااااااا دهنت وا نمونه
نیکا،نه
ارسلان،میشه دعوا نکنید حال ندارم
پانی،ها چته چرا اخمات باز تو همه
ارسلان،خوب نخوابیدم بخاطر صدای نق نق بچه های همسایه
پانی،خودت بچه دار شی دق دقت همینه استاد🤌🏻
ارسلان،یا ابلفضل نه شوخی کردم بچمه تا صبحم بخاطرش بیدارمیمونم
پانی،میببنیم
نیکا،عهههه بسه دیگه
ارسلان،خاله عصمت کو
عصمت کار گررر غذا درست میکنه کلا یجورایی اینجا کار میکنه
نیکا،خا حالا نمیخواد توضیح بدی
نویسنده،خا
نیکا،گفت دخترش امروز زایمان کرده بره پیشش امروز نمیاد
ارسلان،عوک
نیکا،من بیرونننن میقام
ارسلان،یعنی چی
نیکا،یعنی دلم میخواد بیرون برم
ارسلان،واستا به شوهرت زنگ بزنم بگم بیاد دنبالت😆😆
نیکا،شوهر😐،منکه شوهر ندارم
ارسلان،متینو میگم دیگه😆🤌🏻
نیکا،جون برات نمیذارم ارسلان
پانیذ،موش بدو گربه تورو نگیره
هوووووو😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆
نویینده،پاره شدمم 😐😂😂
ارسلان،بسه وایی دلم گرفت
نیکا،قبوله ولی باید از دیت من یکی بخوری
ارسلان،نه دیگه
نیکا،عاره🤌🏻
تا تونستم زدمش
دیانا،داد زدم نزنش نزنش نزنش
نیکا،استوب زدم جان!
پانی،😘😘
نیکا،چرا احساسی شدی یکدفعه
دیانا،احساسی نشدم دوست ندارم بزنیش
ارسلان،گریههههههه😭😭😭😭🤌🏻🤌🏻
پانی،وا اینو 😂😂
دیانا،میخوای بزنیش بجاش بیا منو بزن
ارسلان،نمیخواد رفتم کنارش نشتم و بغلش کردم
عصمت،اهم اهم
پانی،وای خاک تو سرم
نیکا،عه خاله چه وضعه زهره ترک شدیم
عصمت،نیم ساعت من اینجام عزیزم
پانیذ،واقعا چه داستانی شداا😂😂🤌🏻🤌🏻
خوب دوزتان احساسی شدن دیانا بود
تا ذوز بعد باییی
نیکا،سلام روج عاشق
دیانا،قفه نانازم
نیکا،واااااااااااااااااا
دیانا،ااااااااااا دهنت وا نمونه
نیکا،نه
ارسلان،میشه دعوا نکنید حال ندارم
پانی،ها چته چرا اخمات باز تو همه
ارسلان،خوب نخوابیدم بخاطر صدای نق نق بچه های همسایه
پانی،خودت بچه دار شی دق دقت همینه استاد🤌🏻
ارسلان،یا ابلفضل نه شوخی کردم بچمه تا صبحم بخاطرش بیدارمیمونم
پانی،میببنیم
نیکا،عهههه بسه دیگه
ارسلان،خاله عصمت کو
عصمت کار گررر غذا درست میکنه کلا یجورایی اینجا کار میکنه
نیکا،خا حالا نمیخواد توضیح بدی
نویسنده،خا
نیکا،گفت دخترش امروز زایمان کرده بره پیشش امروز نمیاد
ارسلان،عوک
نیکا،من بیرونننن میقام
ارسلان،یعنی چی
نیکا،یعنی دلم میخواد بیرون برم
ارسلان،واستا به شوهرت زنگ بزنم بگم بیاد دنبالت😆😆
نیکا،شوهر😐،منکه شوهر ندارم
ارسلان،متینو میگم دیگه😆🤌🏻
نیکا،جون برات نمیذارم ارسلان
پانیذ،موش بدو گربه تورو نگیره
هوووووو😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆
نویینده،پاره شدمم 😐😂😂
ارسلان،بسه وایی دلم گرفت
نیکا،قبوله ولی باید از دیت من یکی بخوری
ارسلان،نه دیگه
نیکا،عاره🤌🏻
تا تونستم زدمش
دیانا،داد زدم نزنش نزنش نزنش
نیکا،استوب زدم جان!
پانی،😘😘
نیکا،چرا احساسی شدی یکدفعه
دیانا،احساسی نشدم دوست ندارم بزنیش
ارسلان،گریههههههه😭😭😭😭🤌🏻🤌🏻
پانی،وا اینو 😂😂
دیانا،میخوای بزنیش بجاش بیا منو بزن
ارسلان،نمیخواد رفتم کنارش نشتم و بغلش کردم
عصمت،اهم اهم
پانی،وای خاک تو سرم
نیکا،عه خاله چه وضعه زهره ترک شدیم
عصمت،نیم ساعت من اینجام عزیزم
پانیذ،واقعا چه داستانی شداا😂😂🤌🏻🤌🏻
خوب دوزتان احساسی شدن دیانا بود
تا ذوز بعد باییی
۶.۹k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.