یا احمد بحق محمدص
یا احمدُ بحق محمد(ص)
هرچه به روزهای دوراهی نزدیک ترشدیم سؤالم پررنگ تر و باصدای بلند تر ذهنم را آشفته ی دست های خودش میکرد:
غم رفتن امام رابه دوش بکشم یاشادی آمدن منجی را؟
آخرمیدانی برای یک عاشق رفتن معشوقش درست همانند نبوداکسیژن حتی برای چندلحظه گریستن است.
ماعاشق ها هرچه به چهارده خردادنزدیک میشویم دل نازک ترمیشویم!
باهرتلنگری آینه ی بغضمان رامیهمان ترک های تازه ترمیکنیم!
گوشه ی نگاهمان رابه قاب تصویرها میدوزیم وگوش هایمان راآماده ی شنیدن سخنرانی های مرادمان از قلب جماران میکنیم!
برای مانسل سومی های دل ازکف داده ازغم امام نگویید!
که حالمان درست حال اسیرانی است که هنوز گوشه ی نگاهشان به صندلیِ خالیِ پیرخمین،حتی برای دیدن رویای لبخندش،منتظر مانده است.
برای مانگویید ازصبح رفتنش!که هنوز لحظه های ملکوتیِ نمازهای خوابیده اش از قاب تلوزیون به نمایش درمی آید وبین لبخندهاواشک های ما جنگ رخ میدهد.
نگویید از تشییع جنازه ی میلیونی اش!
که مااگربودیم ازبی نفسی جان میدادیم واز هجران شمع بالهای روحمان خاکسترمیشد!
نوشتن ازجای خالیِ امام روی صندلی همیشه سفید جماران سخت است.
همگام باکلمات اشک هایم با برگ برگ دفترخاطره بازی میکنند.چه سخت است نبودنش!
چه سخت است خونِ دل خوردن برای انقلابش!
چه سخت است دیدن لبخندهایش درون عکسها!
وما هنوزمیان دوراهی هستیم!
که چهارده خرداد را غمگین بمانیم یاشادهم باشیم…
شادباشیم از به دست آوردن حضرتِ رهبرمان سیدعلی آقا ؛یاغصه دار ازدست دادن حضرت روح خدا. غم ازدست دادنت سنگین است!ا
شک هایم مجال نوشتن نمیدهند…
به بهانه سالگرد رحلت امام روح الله الموسوی الخمینی رحمه الله علیه !
http://haamedzamaani.ir/%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C/4548
هرچه به روزهای دوراهی نزدیک ترشدیم سؤالم پررنگ تر و باصدای بلند تر ذهنم را آشفته ی دست های خودش میکرد:
غم رفتن امام رابه دوش بکشم یاشادی آمدن منجی را؟
آخرمیدانی برای یک عاشق رفتن معشوقش درست همانند نبوداکسیژن حتی برای چندلحظه گریستن است.
ماعاشق ها هرچه به چهارده خردادنزدیک میشویم دل نازک ترمیشویم!
باهرتلنگری آینه ی بغضمان رامیهمان ترک های تازه ترمیکنیم!
گوشه ی نگاهمان رابه قاب تصویرها میدوزیم وگوش هایمان راآماده ی شنیدن سخنرانی های مرادمان از قلب جماران میکنیم!
برای مانسل سومی های دل ازکف داده ازغم امام نگویید!
که حالمان درست حال اسیرانی است که هنوز گوشه ی نگاهشان به صندلیِ خالیِ پیرخمین،حتی برای دیدن رویای لبخندش،منتظر مانده است.
برای مانگویید ازصبح رفتنش!که هنوز لحظه های ملکوتیِ نمازهای خوابیده اش از قاب تلوزیون به نمایش درمی آید وبین لبخندهاواشک های ما جنگ رخ میدهد.
نگویید از تشییع جنازه ی میلیونی اش!
که مااگربودیم ازبی نفسی جان میدادیم واز هجران شمع بالهای روحمان خاکسترمیشد!
نوشتن ازجای خالیِ امام روی صندلی همیشه سفید جماران سخت است.
همگام باکلمات اشک هایم با برگ برگ دفترخاطره بازی میکنند.چه سخت است نبودنش!
چه سخت است خونِ دل خوردن برای انقلابش!
چه سخت است دیدن لبخندهایش درون عکسها!
وما هنوزمیان دوراهی هستیم!
که چهارده خرداد را غمگین بمانیم یاشادهم باشیم…
شادباشیم از به دست آوردن حضرتِ رهبرمان سیدعلی آقا ؛یاغصه دار ازدست دادن حضرت روح خدا. غم ازدست دادنت سنگین است!ا
شک هایم مجال نوشتن نمیدهند…
به بهانه سالگرد رحلت امام روح الله الموسوی الخمینی رحمه الله علیه !
http://haamedzamaani.ir/%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C/4548
- ۵۴۳
- ۱۴ خرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط